سناریو
ازدواج اجباری
پارت1
امروز تو محل کارم خیلی هارو دیدم که پشت سرم پچ پچ میکردن
نمیدونم چرا
اما خب به یه ورم
دیدم جلوتر ریس جمهور کره برای معاینه قلب اومده پیشم
تعظیم کردم وقلبشونو معاینه کردم
فردا صبح صدای در شنیدم
درباز کردم ریس جمهور کره بود
یا خدا رفتم پایین بهش تعظیم کردم و سلام
وبهش گفتم بفرمایید بالا
اومدن بالا
نشستن
براشون چایی آوردیم وکیک وشکلات
ر. ج؛: تنهایی زندگی میکنی
ا. ت:بله، قربان
ر. ج: ایرانی و خانواده ت ایران زندگی میکنن
ا. ت: بله. قربان
مردی که کنارش نشسته بود خیلی آشنا بود
ر. ج: ازت یه خواهشی دارم
ا. ت: بفرمایید
ر. ج: باید با یکی از پسر که من میگم ازدواج کنی
ا. ت: چی
مرده : همونی که ریس جمهور گفت
ا. ت: من حتی پسره ندیدم
ر. ج: اگه باهاش ازدواج ، باید از کره بری و بیمارستان هم ازت میگیرم
ا. ت: چشم قربان😔
پارت1
امروز تو محل کارم خیلی هارو دیدم که پشت سرم پچ پچ میکردن
نمیدونم چرا
اما خب به یه ورم
دیدم جلوتر ریس جمهور کره برای معاینه قلب اومده پیشم
تعظیم کردم وقلبشونو معاینه کردم
فردا صبح صدای در شنیدم
درباز کردم ریس جمهور کره بود
یا خدا رفتم پایین بهش تعظیم کردم و سلام
وبهش گفتم بفرمایید بالا
اومدن بالا
نشستن
براشون چایی آوردیم وکیک وشکلات
ر. ج؛: تنهایی زندگی میکنی
ا. ت:بله، قربان
ر. ج: ایرانی و خانواده ت ایران زندگی میکنن
ا. ت: بله. قربان
مردی که کنارش نشسته بود خیلی آشنا بود
ر. ج: ازت یه خواهشی دارم
ا. ت: بفرمایید
ر. ج: باید با یکی از پسر که من میگم ازدواج کنی
ا. ت: چی
مرده : همونی که ریس جمهور گفت
ا. ت: من حتی پسره ندیدم
ر. ج: اگه باهاش ازدواج ، باید از کره بری و بیمارستان هم ازت میگیرم
ا. ت: چشم قربان😔
۲۲.۵k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.