پارت دهم (استاد من)
پارت دهم
۶ ماه بعد
من ۶ ماه پیش به تهیونگ ابراز علاقه کردم ولی اون ردم کرد از اون موقع تا الان افسرگی شدید گرفتم جیمین بخاطر اینکه تهیونگ باعث شد که من افسردگی بگیرم با تهیونگ دعوا کرد ...
غروب ی مهمونی بود با بچه ها جیمین بخاطر روحیم مجبورم کرد که برم به اون مهمونی ، نمیخوام دوباره با تهیونگ روبه رو بشم
غروب
با جیمین و رزی وارد ویلا شدیم همه بچه ها بودن تهیونگم بود یهو چشم تو چشم شدیم بهم خیره شد بعد چند ثانیه رومو برگردوندم
۱ ساعت بعد
اشکم داشت در میومد چرا تهیونگ نمیتونهذمال من باشه من دیگ کم اوردم و ازین زندگی خسته شدم، دلم میخواد خودکشی کنم
از نگاه تهیونگ
من به گائول بد کردم ......
ببخشید این پارت کم بود
✨لایک و کامنت✨
۶ ماه بعد
من ۶ ماه پیش به تهیونگ ابراز علاقه کردم ولی اون ردم کرد از اون موقع تا الان افسرگی شدید گرفتم جیمین بخاطر اینکه تهیونگ باعث شد که من افسردگی بگیرم با تهیونگ دعوا کرد ...
غروب ی مهمونی بود با بچه ها جیمین بخاطر روحیم مجبورم کرد که برم به اون مهمونی ، نمیخوام دوباره با تهیونگ روبه رو بشم
غروب
با جیمین و رزی وارد ویلا شدیم همه بچه ها بودن تهیونگم بود یهو چشم تو چشم شدیم بهم خیره شد بعد چند ثانیه رومو برگردوندم
۱ ساعت بعد
اشکم داشت در میومد چرا تهیونگ نمیتونهذمال من باشه من دیگ کم اوردم و ازین زندگی خسته شدم، دلم میخواد خودکشی کنم
از نگاه تهیونگ
من به گائول بد کردم ......
ببخشید این پارت کم بود
✨لایک و کامنت✨
۱۸.۸k
۲۳ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.