bloody revenge
part ²
هانول: سلام من اومدم کوک سلام مامان بابا عمه شوهر عمه پسرعمه یجی و تهیوننننننننننن سلام
تهیون: چرا داداشت انقدر عجیبه
هانول: مامان چرا پشت سرشی " ترس "
ویوی هانول
از این ترسیدم که پامانم با کوک کاری داشته باشه
یجی: فقط مامان بهش گفت بخنده و زد تو کمرش با دست
سوهو: احساس میکنم مردی
کوک: آ نه زندم " سرد "
هانول: نفس عمیق بکش ببین منو
کوک: " نفس عمیق کشید " بیا
هانول: خوبه
محکم بغلش کردم
ته: چرا باید این کارا رو میکرد
هانول: جونگکوک بدن خیلی ضعیفی داره با هر ضربه ی شدیدی از هوش میره
یورا: مثل الان
هانول: جونگکوک جونگکوک جواب منو بده " ترس، بغض"
یجی: شاید الان فقط این اتفاق براش افتاده
تهیون: بخاطر تغذیه ی کم و بی خوابیه
رفت تو اتاقش
یورا: سالمه که
یجی: ما میخوایم شیرموزاتو بخو.......
با تفنگ اومد بیرون
کوک: گوه خوردین میخواین بهشون دست بزنید " داد و عصبی "
یجی: باشه بابا چرا عصبانی میشی
هانول: کسی به اونا دست نمیزنه اوکی
دوهی: کنار گردنت چی شده
رفت تو اتاقش
جونگی: جواب عمتو بده حروم زاده به جای اینکه بری تو اون بی صاحاب شده
تا بابام رفت بالد جونگکوکم اومد بیرون و بابام بهش سیلی زد
یجی: افرین بابا خوب چسبید
که یه صدایی توجهمو جلب کردم به بالا نگا کردم کوک افتاده بود رو زمین سریع رفتم بالا
هانول: جونگکوک هق " گریه "
تهیون: دهنش چرا پرخونه
هانول: هزار بار گفتم تو صورتش نزنید " عصبی "
اومدم بلندش کنم
ته: صبر کن تو دختر نمیتونی
هانول: این از پر قو هم سبک تره
جونگکوکو بلند کرد و بردش گذاشتش رو تختش
تهیون: چه اتاق ساده و تیره ای
یجی: اون علاقه ای به هیچ کار نداره
هانول: بریم بیرون اون نیاز به استراحت داره
رفتیم بیرون
دوهی: تو واقعا بچتو میزنی چقدر عجیب
تهیون: ما هیچ وقت کتک نمیخوریم این گاو که خونه ی خودشه و منم که اونجام کتک نمیخورم
یجی: هوی گاو خودتی چرا بهش میگی گاو
تهیون و ته: شما کی باشین؟
یجی: انشالله همسر اینده ی شما
ته: من؟ نبابا تو به گرد پای تایپ مورد علاقمم نمیرسی
هانول: گرایشت چیه
ته: نامعلوم
تهیون: خب بریم بشینیم ولی من شیرموز میخوام
یورا: سه دو یک
کوک: دوباره تکرار کن چی میخوای " ترسناک "
تهیون: عرررررر " پرید بغل تهیونگ " من هیچی نمیخوام من گوه خوردم
هانول: هزار بار گفتم مثل ادم رفتار کن حالا جاییت که درد نمیکنه
کوک: نچ حالم خوبه
یورا: عر بزا عکس بگیرم
موهاشو ریخت تو صورتش
یورا: اینم که یه بارم نزاشت تو ۱۶ سالکیش ازش عکس بگیریم
تهیون: وات یعنی تو ۸ سال از من کوچیک تری و من ازت میترسم
هانول: یس این خیلی کوچولوعه
یجی: بدنش انعطاف پذیره نگا
کوکو چسبوند به کابینتا و مجبورش کرد ازپشت خم بشه
کوک:....
هانول: سلام من اومدم کوک سلام مامان بابا عمه شوهر عمه پسرعمه یجی و تهیوننننننننننن سلام
تهیون: چرا داداشت انقدر عجیبه
هانول: مامان چرا پشت سرشی " ترس "
ویوی هانول
از این ترسیدم که پامانم با کوک کاری داشته باشه
یجی: فقط مامان بهش گفت بخنده و زد تو کمرش با دست
سوهو: احساس میکنم مردی
کوک: آ نه زندم " سرد "
هانول: نفس عمیق بکش ببین منو
کوک: " نفس عمیق کشید " بیا
هانول: خوبه
محکم بغلش کردم
ته: چرا باید این کارا رو میکرد
هانول: جونگکوک بدن خیلی ضعیفی داره با هر ضربه ی شدیدی از هوش میره
یورا: مثل الان
هانول: جونگکوک جونگکوک جواب منو بده " ترس، بغض"
یجی: شاید الان فقط این اتفاق براش افتاده
تهیون: بخاطر تغذیه ی کم و بی خوابیه
رفت تو اتاقش
یورا: سالمه که
یجی: ما میخوایم شیرموزاتو بخو.......
با تفنگ اومد بیرون
کوک: گوه خوردین میخواین بهشون دست بزنید " داد و عصبی "
یجی: باشه بابا چرا عصبانی میشی
هانول: کسی به اونا دست نمیزنه اوکی
دوهی: کنار گردنت چی شده
رفت تو اتاقش
جونگی: جواب عمتو بده حروم زاده به جای اینکه بری تو اون بی صاحاب شده
تا بابام رفت بالد جونگکوکم اومد بیرون و بابام بهش سیلی زد
یجی: افرین بابا خوب چسبید
که یه صدایی توجهمو جلب کردم به بالا نگا کردم کوک افتاده بود رو زمین سریع رفتم بالا
هانول: جونگکوک هق " گریه "
تهیون: دهنش چرا پرخونه
هانول: هزار بار گفتم تو صورتش نزنید " عصبی "
اومدم بلندش کنم
ته: صبر کن تو دختر نمیتونی
هانول: این از پر قو هم سبک تره
جونگکوکو بلند کرد و بردش گذاشتش رو تختش
تهیون: چه اتاق ساده و تیره ای
یجی: اون علاقه ای به هیچ کار نداره
هانول: بریم بیرون اون نیاز به استراحت داره
رفتیم بیرون
دوهی: تو واقعا بچتو میزنی چقدر عجیب
تهیون: ما هیچ وقت کتک نمیخوریم این گاو که خونه ی خودشه و منم که اونجام کتک نمیخورم
یجی: هوی گاو خودتی چرا بهش میگی گاو
تهیون و ته: شما کی باشین؟
یجی: انشالله همسر اینده ی شما
ته: من؟ نبابا تو به گرد پای تایپ مورد علاقمم نمیرسی
هانول: گرایشت چیه
ته: نامعلوم
تهیون: خب بریم بشینیم ولی من شیرموز میخوام
یورا: سه دو یک
کوک: دوباره تکرار کن چی میخوای " ترسناک "
تهیون: عرررررر " پرید بغل تهیونگ " من هیچی نمیخوام من گوه خوردم
هانول: هزار بار گفتم مثل ادم رفتار کن حالا جاییت که درد نمیکنه
کوک: نچ حالم خوبه
یورا: عر بزا عکس بگیرم
موهاشو ریخت تو صورتش
یورا: اینم که یه بارم نزاشت تو ۱۶ سالکیش ازش عکس بگیریم
تهیون: وات یعنی تو ۸ سال از من کوچیک تری و من ازت میترسم
هانول: یس این خیلی کوچولوعه
یجی: بدنش انعطاف پذیره نگا
کوکو چسبوند به کابینتا و مجبورش کرد ازپشت خم بشه
کوک:....
۵.۸k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.