ادامه پارت اخر
من انداخت روی تخت تعجب کرده بودم آمد روم خیمه زر لبشو گذاشت روی لبم منم که از خدام بود همراهی کردم .....(اسمات .. اگه میخوایید بهم بگید براتون میفرستم)
رفتیم خونه ولی خونه جیمین نرفتیم رفتیم خونه من شبم اونجا خوابیدیم....
از زبان راوی:
جیمین و ا.ت باهم ازدواج کردن و خوب و خوش زندگی کردن....
پایان🥲
اگه بد بود دیگه به بزرگیه جین ببخشید😂🫀✨️
رفتیم خونه ولی خونه جیمین نرفتیم رفتیم خونه من شبم اونجا خوابیدیم....
از زبان راوی:
جیمین و ا.ت باهم ازدواج کردن و خوب و خوش زندگی کردن....
پایان🥲
اگه بد بود دیگه به بزرگیه جین ببخشید😂🫀✨️
۳.۴k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.