ازدواج اجباری پارت 10
ت_ رفتم بیرون جونگکوک داخل ماشین منتظرم بود وقتی میخاستم یکم برم جلو نمیدونم چرا قلبم هی تون تون میزد استرس زیاد داشتم وای چم شدهه من
ویو جونگکوک
صبح ساعت 5 رفتم شرکت بعد ساعت 6رفتم به مافای هاا رسیدگی کردم
بعدشم رفتم خونه خودمو اماده کردم چون امروز منو ات میرم لباس عروسی و چیر های عروس رو بگیرم
ای لباس سفیده پوشیدم یکم به موهام حالت دادم و عطر خوش بوم گذاشتم
به خودم تو اینه دیدم اوهه من چقدرم د٫دیم😭😂
بعد از خونه زدم بیرون رفتم خونه ات اینا
بعد چند دقیقه رسیدم از ماشین پیاد شدم رفتم ایفون زدم مامان ات در باز کرد
جونگکوک _ سلام خاله خوبی
مامان ا_بله پسرم شما خوبین
جونگکوک _ اگ شما خوب باشین ما هم خوبیم
مامان _ مرسی خوبیم
جونگکوک _ چیز میشه اتو صدا کنین بریم
مامان ا_ بله حتما الان صداش میکنمم
جونگکوک _ مرسی خاله
مامان ا_ فدات پسرم
چیز بعد مامان ات رفت اتو صدا کنه بعد من داشتم میرفتم سوار ماشین شم که ای صدای عجیبی شنیدم داخل انگار کسی داشت داد میزد رفتم برگشتم اتو دیدم که رو میز ایستاده و مامانش تعجبیه بهش نگاه میکرد یکم خندم گرفت بعد رفتم سوار ماشین شدم منتظر ات خانوم موندم
دیدم ات با بدوو اومد بیرون وقتی منو دید که داشتم بهش نگاه میکردم انگار خجالت کشید 😂وایی این دختر چقدر خنده دارههه
رفتم پیاد شدم
درو براش باز کردم بهش گفتم بفرما خانوم ات
ات_ مرسی اقای جنون
جونگکوک _فدای سرت
ات_رفتم نشستم
هیچ حرفی تو راه بینمون نبود
بعدش گفتم بزار یکم حرفی چیزی بزنیم😐😂
جونگکوک _ چطوری خانوم جنون
ات_چیز خوبم ت چطوری
جونگکوک _تو خوب باشی منم خوبم
ات_اهان
جونگکوک _ همین بود؟
ات_بله ؟
جونگکوک_یعنی نمیتونی بگی فدات عشقم یا مرسی عشقم 😐
ات_داشت میخندید
جونگکوک _کجاش خنده داره؟
ات_همه جاش
جونگکوک _بخند بیینم اخرش کی میخنده با نیش خنده
ات_باش با خنده
بعد چن دقیقه به پاساز خیلی بزرگ رفتیم
جونگکوک _پیاد شو بریم
ات_چشم
ویو ات
پیاد شدیم رفتیم زیادی پاساز بزرگ بود و خوشگل همش فقط لباس عروس توش بود داشتیم همنجوری راه میفرفتیم که چشمم به یک لباس عروسی خیلی خوشگل افتاد به جونگکوک گفتم بیا این نگاه بهش بکنیم جونگکوک راضی شد رفتیم داخل داشتیم لباس هارو میدیم که اونیک دیدم رو پیدا کردم
ات_جونگکوک چیز من اینو میخام
جونگکوک _برو پرش کن اگ خوش شد میگریمش
ات_باش با ذوق
یک از خدمتکاری های مغاز اومد کمکم کرد لباس بپوشم
خدمتکار بم گفت
خدمتکار _ وای خانوم چقدر خوشگلی شدی مث فرشته هایی
ات_یکمم خجالت کشدیم ولی حق میگفت مث فرشته هاا شد بودمم وقتی خودمو تو اینا نگاه میکردم ذوق میکردم نمیدونستم چرا
ویو جونگکوک
رو میز نشسته بودم منتظر ات بودم
که ایهوی دراومد
یکم میکس کردم زیایی خوشگل شد بود به تعجبی نگاش میکردم دهنمو باز کردم خیلی خوشگل بود و با این لباس مث فرشتههه
ات_ جونگکوک جونگکوک عجب به چی فکر میکرد میکنی تو
جونگکوک _چیز هیچی اگ تو همینو میخای میگریم
ات_خب من اینو دوست داشتم نظر خودت چیه
جونگکوک _نظر خاستی ندارم اوم شاید خوب باشه ولش همینو میگرم با حالت سرد اینارو گفت بزار برم حساب کنم برو درش بیار امادش کن برامون
ات_نمیدونم چی شده ای دفعیهه سرد شد برام چیز یعنی چیز شده نکنه کار اشتبایی کردم چرا اینجوری شد اخه اوففف رفتم لباس عروسی در اوردم بعد برامون امادش کردن بعدش رفتیم ای مغازی دیگ کفش گرفتیم
بعد رفتیم برا جونگکوک قاط گرفتیم و کفش بعد سوار ماشین شدیم راه افتادیم
ویو جونگکوک
صبح ساعت 5 رفتم شرکت بعد ساعت 6رفتم به مافای هاا رسیدگی کردم
بعدشم رفتم خونه خودمو اماده کردم چون امروز منو ات میرم لباس عروسی و چیر های عروس رو بگیرم
ای لباس سفیده پوشیدم یکم به موهام حالت دادم و عطر خوش بوم گذاشتم
به خودم تو اینه دیدم اوهه من چقدرم د٫دیم😭😂
بعد از خونه زدم بیرون رفتم خونه ات اینا
بعد چند دقیقه رسیدم از ماشین پیاد شدم رفتم ایفون زدم مامان ات در باز کرد
جونگکوک _ سلام خاله خوبی
مامان ا_بله پسرم شما خوبین
جونگکوک _ اگ شما خوب باشین ما هم خوبیم
مامان _ مرسی خوبیم
جونگکوک _ چیز میشه اتو صدا کنین بریم
مامان ا_ بله حتما الان صداش میکنمم
جونگکوک _ مرسی خاله
مامان ا_ فدات پسرم
چیز بعد مامان ات رفت اتو صدا کنه بعد من داشتم میرفتم سوار ماشین شم که ای صدای عجیبی شنیدم داخل انگار کسی داشت داد میزد رفتم برگشتم اتو دیدم که رو میز ایستاده و مامانش تعجبیه بهش نگاه میکرد یکم خندم گرفت بعد رفتم سوار ماشین شدم منتظر ات خانوم موندم
دیدم ات با بدوو اومد بیرون وقتی منو دید که داشتم بهش نگاه میکردم انگار خجالت کشید 😂وایی این دختر چقدر خنده دارههه
رفتم پیاد شدم
درو براش باز کردم بهش گفتم بفرما خانوم ات
ات_ مرسی اقای جنون
جونگکوک _فدای سرت
ات_رفتم نشستم
هیچ حرفی تو راه بینمون نبود
بعدش گفتم بزار یکم حرفی چیزی بزنیم😐😂
جونگکوک _ چطوری خانوم جنون
ات_چیز خوبم ت چطوری
جونگکوک _تو خوب باشی منم خوبم
ات_اهان
جونگکوک _ همین بود؟
ات_بله ؟
جونگکوک_یعنی نمیتونی بگی فدات عشقم یا مرسی عشقم 😐
ات_داشت میخندید
جونگکوک _کجاش خنده داره؟
ات_همه جاش
جونگکوک _بخند بیینم اخرش کی میخنده با نیش خنده
ات_باش با خنده
بعد چن دقیقه به پاساز خیلی بزرگ رفتیم
جونگکوک _پیاد شو بریم
ات_چشم
ویو ات
پیاد شدیم رفتیم زیادی پاساز بزرگ بود و خوشگل همش فقط لباس عروس توش بود داشتیم همنجوری راه میفرفتیم که چشمم به یک لباس عروسی خیلی خوشگل افتاد به جونگکوک گفتم بیا این نگاه بهش بکنیم جونگکوک راضی شد رفتیم داخل داشتیم لباس هارو میدیم که اونیک دیدم رو پیدا کردم
ات_جونگکوک چیز من اینو میخام
جونگکوک _برو پرش کن اگ خوش شد میگریمش
ات_باش با ذوق
یک از خدمتکاری های مغاز اومد کمکم کرد لباس بپوشم
خدمتکار بم گفت
خدمتکار _ وای خانوم چقدر خوشگلی شدی مث فرشته هایی
ات_یکمم خجالت کشدیم ولی حق میگفت مث فرشته هاا شد بودمم وقتی خودمو تو اینا نگاه میکردم ذوق میکردم نمیدونستم چرا
ویو جونگکوک
رو میز نشسته بودم منتظر ات بودم
که ایهوی دراومد
یکم میکس کردم زیایی خوشگل شد بود به تعجبی نگاش میکردم دهنمو باز کردم خیلی خوشگل بود و با این لباس مث فرشتههه
ات_ جونگکوک جونگکوک عجب به چی فکر میکرد میکنی تو
جونگکوک _چیز هیچی اگ تو همینو میخای میگریم
ات_خب من اینو دوست داشتم نظر خودت چیه
جونگکوک _نظر خاستی ندارم اوم شاید خوب باشه ولش همینو میگرم با حالت سرد اینارو گفت بزار برم حساب کنم برو درش بیار امادش کن برامون
ات_نمیدونم چی شده ای دفعیهه سرد شد برام چیز یعنی چیز شده نکنه کار اشتبایی کردم چرا اینجوری شد اخه اوففف رفتم لباس عروسی در اوردم بعد برامون امادش کردن بعدش رفتیم ای مغازی دیگ کفش گرفتیم
بعد رفتیم برا جونگکوک قاط گرفتیم و کفش بعد سوار ماشین شدیم راه افتادیم
۴.۳k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.