part . 4
کره_سئول
با عجله به سمت دفتر رئیسش حرکت میکرد میدونست اگر کمی دیرتر برسه رئیس جئون حتما سرشو میزنه حتی اگه باهم دوستای صمیمی هم بودن
چند قدم آخر راه هم دوید و با نفس نفس در اتاق جونکوک و به صدا درآورد
بعد از شنیدن اجازه ی ورود وارد اتاق شد و نگاهی به رئیس سرد و خشکش که پشت میز نشسته بود انداخت
آچا: قربان با من کاری داشتین ؟
بعد از چند ثانیه صدای سرد و آروم جونکوک و شنید
جونکوک : دیر کردی اچا
اچا متوجه نمیشد اونکه راس ساعت یک رسیده بود
جونکوک : دو دقیقه دیر تر رسیدی
میدونی که چقدر از بی مسئولیتی بدم میاد حتی اگر کوچیک باشه
و بعد سرش و از رو برگه ها بلند کرد و با نگاه یخیش چشمای استرسیه اچا رو هدف گرفت
همه میدونستن رئیس برند دیور کسی نیست که حتی بشه باهاش با لبخند صحبت کرد
اون همه ی کارمند هاشو به جدی بودن وا میداره چون شوخی و بی محلی به کار باعث شکستشون میشد و این برای برند معروفی مثل دیور افت داشتاچا میدونست که که بیرون از محیط کار کمی رفتار دوست بچگیش بهتر میشه و راحت تر میتونه باهاش صحبت کنه
پس کمی بیخیال شد و به سمت میز کارش حرکت کرد
آچا : قربان همونطور که دستور دادین برنامه ی امروزتونو براتون آوردم
و بعد آی پد مشکی رنگشو جلوی جونکوک رو میز قرار داد
آچا : تمام برنامه هاتو مثل دیروز هست تنها تفاوتی که هست برای ساعت هفت شب هست که با پدرتون قرار شام دارین
جونکوک با بی حسی کامل همونطور که برگه های زیر دستشو امضا میکرد گفت
جونکوک : علاقه ی به دیدن اون سوسمار پیر ندارم کنسلش کن ....
با عجله به سمت دفتر رئیسش حرکت میکرد میدونست اگر کمی دیرتر برسه رئیس جئون حتما سرشو میزنه حتی اگه باهم دوستای صمیمی هم بودن
چند قدم آخر راه هم دوید و با نفس نفس در اتاق جونکوک و به صدا درآورد
بعد از شنیدن اجازه ی ورود وارد اتاق شد و نگاهی به رئیس سرد و خشکش که پشت میز نشسته بود انداخت
آچا: قربان با من کاری داشتین ؟
بعد از چند ثانیه صدای سرد و آروم جونکوک و شنید
جونکوک : دیر کردی اچا
اچا متوجه نمیشد اونکه راس ساعت یک رسیده بود
جونکوک : دو دقیقه دیر تر رسیدی
میدونی که چقدر از بی مسئولیتی بدم میاد حتی اگر کوچیک باشه
و بعد سرش و از رو برگه ها بلند کرد و با نگاه یخیش چشمای استرسیه اچا رو هدف گرفت
همه میدونستن رئیس برند دیور کسی نیست که حتی بشه باهاش با لبخند صحبت کرد
اون همه ی کارمند هاشو به جدی بودن وا میداره چون شوخی و بی محلی به کار باعث شکستشون میشد و این برای برند معروفی مثل دیور افت داشتاچا میدونست که که بیرون از محیط کار کمی رفتار دوست بچگیش بهتر میشه و راحت تر میتونه باهاش صحبت کنه
پس کمی بیخیال شد و به سمت میز کارش حرکت کرد
آچا : قربان همونطور که دستور دادین برنامه ی امروزتونو براتون آوردم
و بعد آی پد مشکی رنگشو جلوی جونکوک رو میز قرار داد
آچا : تمام برنامه هاتو مثل دیروز هست تنها تفاوتی که هست برای ساعت هفت شب هست که با پدرتون قرار شام دارین
جونکوک با بی حسی کامل همونطور که برگه های زیر دستشو امضا میکرد گفت
جونکوک : علاقه ی به دیدن اون سوسمار پیر ندارم کنسلش کن ....
۲.۸k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.