(من برات مهم نیستم؟)
(من برات مهم نیستم؟)
پارت 33
فیلیکس ایستاد
هونگ جو : هر جایی میری ما رو هم باید با خودت ببری
فیلیکس نگاهی بهش کرد و به راننده اش اشاره کرد که اون ها رو هم با خودش بیاره
فیلیکس رو باید همه کس درک کنه همه میگن چرا اون دختره رو با خود اش برد چرا قبل از ازدواج با ات به همه نگفت که دختر داره کی میدونه
صبح با نور خورشید چشم هایه ات رو اذیت میکرد و بیدار شد نگاهی به اوتاق کرد فینیکس کوچولو کنار اش خیلی آروم خواب بود ات دید رویه تخت دراز کشید یاد دیشب اوفتاد
چشم هایش پر از اشک شدن و با صدایه بغض خیلی آروم زمزمه کرد
ات : لیاقتم این بود چی براش کم گذاشتم یعنی هیچ وقت دوسم نداشت خوب معلومه که دوسم نداشت وقتی با معشوقش بود
اشک هایش مثل آب رویه گونه هایش میریختن با صدایه در که به گوش اش خورد و زود خودش رو به خواب زد
فیلیکس وارده اوتاق شد و نگاهی به همسر اش کرد
منتظر همسر اش بود تا بیدار شه تا بتونه باهاش حرف بزنه
وقتی متوجه خواب همسر اش شد از اوتاق خارج شد سمته اوتاق کارش رفت
ات زود باید یه کاری میکرد
از رویه تخت پایین رفت و کیف اش رو برداشت همیه لباس های خودش رو جم کرد در اوتاق خود اش رو خیلی آروم باز کرد خدمتکار رو دید که میخواست از اونجا رد بشه
ات : یه لحظه بیا
خدمتکار سمت اش اومد
ات : اقایه لی کجا هستن
خدمتکار : ایشون خیلی نگران شما هستن الان تو اوتاق کارش هستن
ات : خیله خوب برو و وسایله فینیکس رو جم کن و دسته کسی که الان میاد بده
خدمتکار : چشم راستش اون زنه و دختر اش هم اینجا هستن
ات بغض اش تازه تر شد و گفت
ات : تو کاری که گفتم رو انجام بده
خدمتکار رفت و ات اشک هایش رو پاک کرد در اوتاق رو بست و گوشی اش رو برداشت شماره عمو اش رو گرفت و بعد از حرفش زدن بغض تو گلوش
دیگه طاقت نداشت
رویه تخت نشست و دست هایش رو تو موهایش برد گریه برایه عشقت خیلی درد داره انگار درست تیکه تیکه از قلبت بریده میشه
نیم ساعتی گذشت ماشین رو دید که عمو اش برایش فرستاده بود زود به طرفه فینیکس رفت
ات : مامانی بیدار شو
فینیکس بیدار شد و ات فینیکس رو در اغوشش گرفت و کیف اش رو برداشت و خیلی آروم از اوتاق اش خارج شد سمته در حیاط خلوت رفت
ماشین رو دید و سمت اش قدم برداشت با صدایه که به گوش اش خورد ایستاد
فیلیکس : لی ات فرار نکن
نگاهی به پشت اش کرد و دیگه صبر نکرد و سمته ماشین چابک رفت و زود سوار شد فیلیکس خیلی زود به دنباله اش رفت اما متاسفانه نرسید
..........
__________________
ببخشید دختر های ولگرد نتونستم بیشتر بزارم چون کار دارم هر شب سه پارت میزارم به شرطی که لایک کنید
پارت 33
فیلیکس ایستاد
هونگ جو : هر جایی میری ما رو هم باید با خودت ببری
فیلیکس نگاهی بهش کرد و به راننده اش اشاره کرد که اون ها رو هم با خودش بیاره
فیلیکس رو باید همه کس درک کنه همه میگن چرا اون دختره رو با خود اش برد چرا قبل از ازدواج با ات به همه نگفت که دختر داره کی میدونه
صبح با نور خورشید چشم هایه ات رو اذیت میکرد و بیدار شد نگاهی به اوتاق کرد فینیکس کوچولو کنار اش خیلی آروم خواب بود ات دید رویه تخت دراز کشید یاد دیشب اوفتاد
چشم هایش پر از اشک شدن و با صدایه بغض خیلی آروم زمزمه کرد
ات : لیاقتم این بود چی براش کم گذاشتم یعنی هیچ وقت دوسم نداشت خوب معلومه که دوسم نداشت وقتی با معشوقش بود
اشک هایش مثل آب رویه گونه هایش میریختن با صدایه در که به گوش اش خورد و زود خودش رو به خواب زد
فیلیکس وارده اوتاق شد و نگاهی به همسر اش کرد
منتظر همسر اش بود تا بیدار شه تا بتونه باهاش حرف بزنه
وقتی متوجه خواب همسر اش شد از اوتاق خارج شد سمته اوتاق کارش رفت
ات زود باید یه کاری میکرد
از رویه تخت پایین رفت و کیف اش رو برداشت همیه لباس های خودش رو جم کرد در اوتاق خود اش رو خیلی آروم باز کرد خدمتکار رو دید که میخواست از اونجا رد بشه
ات : یه لحظه بیا
خدمتکار سمت اش اومد
ات : اقایه لی کجا هستن
خدمتکار : ایشون خیلی نگران شما هستن الان تو اوتاق کارش هستن
ات : خیله خوب برو و وسایله فینیکس رو جم کن و دسته کسی که الان میاد بده
خدمتکار : چشم راستش اون زنه و دختر اش هم اینجا هستن
ات بغض اش تازه تر شد و گفت
ات : تو کاری که گفتم رو انجام بده
خدمتکار رفت و ات اشک هایش رو پاک کرد در اوتاق رو بست و گوشی اش رو برداشت شماره عمو اش رو گرفت و بعد از حرفش زدن بغض تو گلوش
دیگه طاقت نداشت
رویه تخت نشست و دست هایش رو تو موهایش برد گریه برایه عشقت خیلی درد داره انگار درست تیکه تیکه از قلبت بریده میشه
نیم ساعتی گذشت ماشین رو دید که عمو اش برایش فرستاده بود زود به طرفه فینیکس رفت
ات : مامانی بیدار شو
فینیکس بیدار شد و ات فینیکس رو در اغوشش گرفت و کیف اش رو برداشت و خیلی آروم از اوتاق اش خارج شد سمته در حیاط خلوت رفت
ماشین رو دید و سمت اش قدم برداشت با صدایه که به گوش اش خورد ایستاد
فیلیکس : لی ات فرار نکن
نگاهی به پشت اش کرد و دیگه صبر نکرد و سمته ماشین چابک رفت و زود سوار شد فیلیکس خیلی زود به دنباله اش رفت اما متاسفانه نرسید
..........
__________________
ببخشید دختر های ولگرد نتونستم بیشتر بزارم چون کار دارم هر شب سه پارت میزارم به شرطی که لایک کنید
۶.۷k
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.