وقتی پریودی و...p1
#سناریو #استری_کیدز #جونگین #هیونجین #فلیکس #هان #لینو #بنگچان #چانگبین
چراغای خونه رو خاموش کردی و روی مبل جلوی تلوزیون لم دادی. فیلم مورد علاقتو پلی کردی و مشغول دیدنش شدی. توی این یک هفته ای که هیونجین شبا خونه نمیومد و کمپانی میموند خودتو به زور سرگرم میکردی تا بیشتر از این دلتنگش نشی. غرق در صحنه های عاشقانه فیلم بودی که با درد زیر شکمت ناله ای کشیدی و فیلم رو متوقف کردی. چشماتو از درد بهم فشار دادی ،اونقدر درد داشتی که حتی نمیتونستی از جات بلند شی و برای آروم تر شدنت قرص بخوری. چند لحظه بعد با صدای گوشیت چشماتو باز کردی و گوشی رو برداشتی.
÷ پرنسس من حالش خوبه؟
× دلم برات یه ذره شده
از پشت تلفن آهی کشید
÷ میدونم عشقم منم همینطور ولی میدونی که فشار زیادی روی اعضاست نمیتونم تنهاشون بزارم
× میدونم جینی میدونم.
ناخودآگاه آهی از درد کشیدی،با اینکه خیلی سعی کردی صدات عادی باشه اما جلوی اینو نتونستی بگیری
÷ ات؟تو حالت خوبه؟
×آره خوبم*با صدای ضعیف*
÷خودتم میدونی که از دروغ خوشم...
حرفشو قطع کردی
×هی من حالم خوبه.
با شنیدن اعتراض اعضا از پشت تلفن به هیونجین خنده کوتاهی کردی
÷ دوستت دارم عشقم، زود میام باشه؟
×منتظرت میمونم
با قطع شدن گوشی لعنتی فرستادی و سعی کردی بلند شی، آروم از جات بلند شدی و به کمک دیوار خودتو به اتاقت رسوندی. قرصارو از توی کشو برداشتی و با لیوان آبی که کنار تخت بود خوردی.
چند ساعتی گذشت اما نه تنها دردت کم نشده بود بلکه حتی زیاد ترم شدی بود؛روی تخت خودتو از شدت درد جمع کرده بودی و هر از گاهی چند تا فوش بی مخاطب میدادی. سعی کردی بخوابی تا شاید آروم شی اما بی فایده بود...
زمان همینطور میگذشت و توهم هر دقیقه به دردت اضافه میشد. نگاهی به ساعت روی دیوار کردی؛ ساعت ۲ شب بود و تو هنوز بیدار بودی! دیگه تحمل نداشتی، نه قرص ها روت اثر داشتن نه ماساژ دادن شکمت؛ همه چی بی اثر بود و این اولین باری بود که انقدر بابت پریودیت درد میکشیدی،اونقدری که کم کم گونه هات خیس بشن...
دستتو به سمت گوشیت بردی،رمز رو زدی و وارد تماسات شدی. شک داشتی، ساعت ۲ شب بود و هیون صد در صد الان از شدت خستگی بیهوش بود. نمیخواستی بیدارش کنی اما مجبور بودی،بهش نیاز داشتی...
با صدای خواب آلود جذابش گوشی رو جواب داد
÷ هوم؟
×هیون...
با شنیدن صدای لرزونت صداش رَسا تر شد، کاملا مشخص بود ترسیده و نگرانه
÷ ات تو حالت خوبه؟
×بیا خونه...خواهش میکنم، خیلی درد دارم
÷الان میام عشقم،فقط یکم دیگه تحمل کن
چراغای خونه رو خاموش کردی و روی مبل جلوی تلوزیون لم دادی. فیلم مورد علاقتو پلی کردی و مشغول دیدنش شدی. توی این یک هفته ای که هیونجین شبا خونه نمیومد و کمپانی میموند خودتو به زور سرگرم میکردی تا بیشتر از این دلتنگش نشی. غرق در صحنه های عاشقانه فیلم بودی که با درد زیر شکمت ناله ای کشیدی و فیلم رو متوقف کردی. چشماتو از درد بهم فشار دادی ،اونقدر درد داشتی که حتی نمیتونستی از جات بلند شی و برای آروم تر شدنت قرص بخوری. چند لحظه بعد با صدای گوشیت چشماتو باز کردی و گوشی رو برداشتی.
÷ پرنسس من حالش خوبه؟
× دلم برات یه ذره شده
از پشت تلفن آهی کشید
÷ میدونم عشقم منم همینطور ولی میدونی که فشار زیادی روی اعضاست نمیتونم تنهاشون بزارم
× میدونم جینی میدونم.
ناخودآگاه آهی از درد کشیدی،با اینکه خیلی سعی کردی صدات عادی باشه اما جلوی اینو نتونستی بگیری
÷ ات؟تو حالت خوبه؟
×آره خوبم*با صدای ضعیف*
÷خودتم میدونی که از دروغ خوشم...
حرفشو قطع کردی
×هی من حالم خوبه.
با شنیدن اعتراض اعضا از پشت تلفن به هیونجین خنده کوتاهی کردی
÷ دوستت دارم عشقم، زود میام باشه؟
×منتظرت میمونم
با قطع شدن گوشی لعنتی فرستادی و سعی کردی بلند شی، آروم از جات بلند شدی و به کمک دیوار خودتو به اتاقت رسوندی. قرصارو از توی کشو برداشتی و با لیوان آبی که کنار تخت بود خوردی.
چند ساعتی گذشت اما نه تنها دردت کم نشده بود بلکه حتی زیاد ترم شدی بود؛روی تخت خودتو از شدت درد جمع کرده بودی و هر از گاهی چند تا فوش بی مخاطب میدادی. سعی کردی بخوابی تا شاید آروم شی اما بی فایده بود...
زمان همینطور میگذشت و توهم هر دقیقه به دردت اضافه میشد. نگاهی به ساعت روی دیوار کردی؛ ساعت ۲ شب بود و تو هنوز بیدار بودی! دیگه تحمل نداشتی، نه قرص ها روت اثر داشتن نه ماساژ دادن شکمت؛ همه چی بی اثر بود و این اولین باری بود که انقدر بابت پریودیت درد میکشیدی،اونقدری که کم کم گونه هات خیس بشن...
دستتو به سمت گوشیت بردی،رمز رو زدی و وارد تماسات شدی. شک داشتی، ساعت ۲ شب بود و هیون صد در صد الان از شدت خستگی بیهوش بود. نمیخواستی بیدارش کنی اما مجبور بودی،بهش نیاز داشتی...
با صدای خواب آلود جذابش گوشی رو جواب داد
÷ هوم؟
×هیون...
با شنیدن صدای لرزونت صداش رَسا تر شد، کاملا مشخص بود ترسیده و نگرانه
÷ ات تو حالت خوبه؟
×بیا خونه...خواهش میکنم، خیلی درد دارم
÷الان میام عشقم،فقط یکم دیگه تحمل کن
۱۴.۴k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.