☆رمان:دوراهی.☆(پارت اخر)
☆رمان:دوراهی.☆(پارت اخر)
P/11
.
_دختره ی احمق....
.
(روز عروسی..ساعت 10 شب.. داخل تالار..)
دختر برای بار اخر تو آینه ی رو ب روش
خودشو بر انداز کرد
+امیدوارم زودتر تموم شه..
صدای باز شدن در ب گوشش خورد
روشو سمت در کرد..
_ا.ت....
کیم با دیدن صورت همچو فرشته ی دختر و بدن بی نقصش...لحظه ای خشکش زد
کی میدونست..؟
شاید واقعا عاشق دختر شده بود..
_خدای من... تو...
لبخندی تحویلش داد و اروم گفت
+چطور شدم؟
_تو... خیلی بی نقصی..
+اوه.. واقعا؟.. ممنون مستر کیم
کیم نزدیک دختر شد و دستشو دور کمر باریک دختر حلقه کرد.
+داری چیکار میکنی....
_بلاخره داری زنم میشی..
_کی فکرشو میکرد واقعا عاشقت بشم؟
_کی فکرشو میکرد دل باختت بشم؟
+تهیونگ... این حرفارو نزن کل تالار منتظرمونن
_میتونن یکم صبر کنن
.
دختر رو نزدیک خودش کرد..
_زیادی خوشگلی..
و لباشو کوبوند رو لبای صورتی دختر..
.
و اون لحظه
.
خاطره ای بود که برای بچه هاتون تعریف کردین:)
.
میدونم بد شده ولی ببخشید:)
امیدوارم خوشتون اومده باشه:)..
P/11
.
_دختره ی احمق....
.
(روز عروسی..ساعت 10 شب.. داخل تالار..)
دختر برای بار اخر تو آینه ی رو ب روش
خودشو بر انداز کرد
+امیدوارم زودتر تموم شه..
صدای باز شدن در ب گوشش خورد
روشو سمت در کرد..
_ا.ت....
کیم با دیدن صورت همچو فرشته ی دختر و بدن بی نقصش...لحظه ای خشکش زد
کی میدونست..؟
شاید واقعا عاشق دختر شده بود..
_خدای من... تو...
لبخندی تحویلش داد و اروم گفت
+چطور شدم؟
_تو... خیلی بی نقصی..
+اوه.. واقعا؟.. ممنون مستر کیم
کیم نزدیک دختر شد و دستشو دور کمر باریک دختر حلقه کرد.
+داری چیکار میکنی....
_بلاخره داری زنم میشی..
_کی فکرشو میکرد واقعا عاشقت بشم؟
_کی فکرشو میکرد دل باختت بشم؟
+تهیونگ... این حرفارو نزن کل تالار منتظرمونن
_میتونن یکم صبر کنن
.
دختر رو نزدیک خودش کرد..
_زیادی خوشگلی..
و لباشو کوبوند رو لبای صورتی دختر..
.
و اون لحظه
.
خاطره ای بود که برای بچه هاتون تعریف کردین:)
.
میدونم بد شده ولی ببخشید:)
امیدوارم خوشتون اومده باشه:)..
۷۰۹
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.