(اون برادر من نیست)
P17
وقتی چشمامو بازکردم همه جا تار بود فقط دونفر و بالای سرم میدیدم
جونگ کوک: ات.....ات.....صدامو میشنوی ....؟؟؟؟
جیمین: بیدار شد !!!
جونگ کوک: ات....ات
ات: .......
جیمین: صدامونو میشنوی؟؟.
ات: چی شد؟
جونگ کوک: این سوالو من باید بپرسم
تو اصلا اینجا چی کار میکنی ؟؟..
جیمین: اومده بود واسه اودیشن
جونگ کوک: اودیشن؟؟؟
جیمین: آره
*چشمام کم کم داشتن دور و بر و میدیدن صدا ها واضح تر شده بودن *
وقتی که دقت کردم دیدم روی یه کاناپه خوابیده بودم و جونگ کوکم پایین کنارم نشسته بود *
جونگ کوک: حالت بهتره ؟؟؟
ات: فقط یه حملهی قلبی بود
جونگ کوک: حمله قلبی..؟؟؟؟....حمله قلبی واسه چی؟؟؟
ات: از پنج سالگی گرفتم .....چیزی نیس....به خاطر استرس بود
جونگ کوک: تو اینجا چی کار میکردی
ات: لازم نکرده توضیح بدم
* که دیدم جونگ کوک هوای از سر حرص کشید*
جیمین: اومده بود اودیشن بده واسه کمپانی
جونگ کوک: .......
بلند شدم نشستمو و دستم و گذاشتم روی سینه ام و سرمو پایین نگه داشته بودم
جیمین: بهتری؟؟.
ات: آره
جیمین: با این وضع نمیتونی گروه تشکیل بدی ...خوانندگی و دنسری چیز پر استرسیه ..و برای تویی که قلبت نمیتونه استرس و تحمل کنه خوب نیست
ات: میدونم ......من سعی داشتم بگم ....ولی آقای پارک(همون پارو چانگهو)....اسرار داشتن...و اگرنه م همون اول گفتم توی عکاسی استعداد دارم
جیمین: آه.....تو یه آدم معمولی نیستی ...تو فوقالعاده ای
* که نگاه های سنگین و عصبانی جونگ کوک رو ..روی خودمون احساس کردم *
جونگ کوک: پاشو بریم میرسونمت خونه
ات: خودم میرم
*که دیدم جونگ کوک برآید استایل بغلم کرد *
جونگ کوک: با این حال امروزت بعید میدونم تا خونه زنده برسی
ات: بزارم پایین
جونگ کوک: لازم نکرده
*منو تا پارکینگ برد و گذاشت صندلی عقب ماشین *
جونگ کوک: روی صندلی بخواب ....باشه؟
ات: باشه ....برو
وقتی چشمامو بازکردم همه جا تار بود فقط دونفر و بالای سرم میدیدم
جونگ کوک: ات.....ات.....صدامو میشنوی ....؟؟؟؟
جیمین: بیدار شد !!!
جونگ کوک: ات....ات
ات: .......
جیمین: صدامونو میشنوی؟؟.
ات: چی شد؟
جونگ کوک: این سوالو من باید بپرسم
تو اصلا اینجا چی کار میکنی ؟؟..
جیمین: اومده بود واسه اودیشن
جونگ کوک: اودیشن؟؟؟
جیمین: آره
*چشمام کم کم داشتن دور و بر و میدیدن صدا ها واضح تر شده بودن *
وقتی که دقت کردم دیدم روی یه کاناپه خوابیده بودم و جونگ کوکم پایین کنارم نشسته بود *
جونگ کوک: حالت بهتره ؟؟؟
ات: فقط یه حملهی قلبی بود
جونگ کوک: حمله قلبی..؟؟؟؟....حمله قلبی واسه چی؟؟؟
ات: از پنج سالگی گرفتم .....چیزی نیس....به خاطر استرس بود
جونگ کوک: تو اینجا چی کار میکردی
ات: لازم نکرده توضیح بدم
* که دیدم جونگ کوک هوای از سر حرص کشید*
جیمین: اومده بود اودیشن بده واسه کمپانی
جونگ کوک: .......
بلند شدم نشستمو و دستم و گذاشتم روی سینه ام و سرمو پایین نگه داشته بودم
جیمین: بهتری؟؟.
ات: آره
جیمین: با این وضع نمیتونی گروه تشکیل بدی ...خوانندگی و دنسری چیز پر استرسیه ..و برای تویی که قلبت نمیتونه استرس و تحمل کنه خوب نیست
ات: میدونم ......من سعی داشتم بگم ....ولی آقای پارک(همون پارو چانگهو)....اسرار داشتن...و اگرنه م همون اول گفتم توی عکاسی استعداد دارم
جیمین: آه.....تو یه آدم معمولی نیستی ...تو فوقالعاده ای
* که نگاه های سنگین و عصبانی جونگ کوک رو ..روی خودمون احساس کردم *
جونگ کوک: پاشو بریم میرسونمت خونه
ات: خودم میرم
*که دیدم جونگ کوک برآید استایل بغلم کرد *
جونگ کوک: با این حال امروزت بعید میدونم تا خونه زنده برسی
ات: بزارم پایین
جونگ کوک: لازم نکرده
*منو تا پارکینگ برد و گذاشت صندلی عقب ماشین *
جونگ کوک: روی صندلی بخواب ....باشه؟
ات: باشه ....برو
۲۲.۰k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.