پارت25
#پارت25
#افسونگر
- پس چطور طرف تو رو نگرفت؟
- چون فکر می کنه بابای من نیست ...
- آره ... تو بازپرسی هم گفته که پدرت نیست ... اما خوب این حرف براش بدتر شد ...
ازش پرسیدن پس تو توی اون خونه چی کاره بودی؟! اونم گفت دختر زنش بودی ...
حال بیشتر مسئوله! تو فقط به من بگو ... ضرب و شتمشون فقط در حد زدن با کمربند بوده؟
یا آزار جنسی هم در کار بوده؟
پس اونم فهمیده! از کجا؟ خدایا آبروم رفت! سرمو بال نیاوردم ... چی می تونستم به این
مرتیکه بگم؟ بگم هم جنسش به محرم خودش تجاوز می کرده؟ این برای من افت
نیست؟ وای کاش آب می شدم می رفتم تو زمین ... سکوتم رو که دید نفسش رو فوت کرد و
گفت:
- پس اون فردریک لعنتی درست گفته ...
سرم رو اوردم بال و با تعجب نگاش کردم ... فردریک؟!! فردریک لعنتی چی گفته بود؟!
پوزخندی زد و گفت:
- فردریک توی بازپرسی گفته تو زنشی نه خواهرش!
وای! صورتم رو بین دستام قایم کردم ... با صدایی پر از نفرت گفت:
- اون پدر و برادر عوضیت ظاهرا اصل سر از قانون در نمی یارن! وگرنه با این حرفا
خوشون رو بیشتر توی دردسر نمی انداختن!
دستمو از روی صورتم برداشتم و نگاش کردم ... خم شد از داخل کیفش که کنار پاش بود
برگه ای رو خارج کرد ... گرفت سمتم و گفت:
- زیر این برگه رو امضا کن ... اصل دوست ندارم تو درگیر کارای دادگاه شی ...
با تعجب نگاش کردم و خواستم در جوابش یه حرف قلمبه سلمبه بگم که گفت:
- من وکیل هستم ... اینطوری نگاه نکن!
- برام مهم نیست که تو کی هستی ... برای تو چه فرقی داره که من درگیر دادگاه باشم ...
مشکلت من چه ربطی به تو داره ؟ من نیازی به کمک تو ندارم ...
#افسونگر
- پس چطور طرف تو رو نگرفت؟
- چون فکر می کنه بابای من نیست ...
- آره ... تو بازپرسی هم گفته که پدرت نیست ... اما خوب این حرف براش بدتر شد ...
ازش پرسیدن پس تو توی اون خونه چی کاره بودی؟! اونم گفت دختر زنش بودی ...
حال بیشتر مسئوله! تو فقط به من بگو ... ضرب و شتمشون فقط در حد زدن با کمربند بوده؟
یا آزار جنسی هم در کار بوده؟
پس اونم فهمیده! از کجا؟ خدایا آبروم رفت! سرمو بال نیاوردم ... چی می تونستم به این
مرتیکه بگم؟ بگم هم جنسش به محرم خودش تجاوز می کرده؟ این برای من افت
نیست؟ وای کاش آب می شدم می رفتم تو زمین ... سکوتم رو که دید نفسش رو فوت کرد و
گفت:
- پس اون فردریک لعنتی درست گفته ...
سرم رو اوردم بال و با تعجب نگاش کردم ... فردریک؟!! فردریک لعنتی چی گفته بود؟!
پوزخندی زد و گفت:
- فردریک توی بازپرسی گفته تو زنشی نه خواهرش!
وای! صورتم رو بین دستام قایم کردم ... با صدایی پر از نفرت گفت:
- اون پدر و برادر عوضیت ظاهرا اصل سر از قانون در نمی یارن! وگرنه با این حرفا
خوشون رو بیشتر توی دردسر نمی انداختن!
دستمو از روی صورتم برداشتم و نگاش کردم ... خم شد از داخل کیفش که کنار پاش بود
برگه ای رو خارج کرد ... گرفت سمتم و گفت:
- زیر این برگه رو امضا کن ... اصل دوست ندارم تو درگیر کارای دادگاه شی ...
با تعجب نگاش کردم و خواستم در جوابش یه حرف قلمبه سلمبه بگم که گفت:
- من وکیل هستم ... اینطوری نگاه نکن!
- برام مهم نیست که تو کی هستی ... برای تو چه فرقی داره که من درگیر دادگاه باشم ...
مشکلت من چه ربطی به تو داره ؟ من نیازی به کمک تو ندارم ...
۲.۰k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.