شوریده ی آزرده دل بی سر و پا من

شوریده ی آزرده دل ِ بی سر و پا من
در شهر شما عاشق انگشت نما من

دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست
جانا، به خدا من... به خدا من... به خدا من

شاه ِ‌همه خوبان سخنگوی غزل ساز
اما به در خانه ی عشق تو گدا من

یک دم، نه به یاد من و رنجوری ِمن تو
یک عمر، گرفتار به زنجیر وفا من

ای شیر شکاران سیه موی سیه چشم!
آهوی گرفتار به زندان شما من

آن روح پریشان سفرجوی جهانگرد
همراه به هر قافله چون بانگ درا، من

تا بیشتر از غم، دل دیوانه بسوزد
برداشته شب تا به سحر دست دعا من

سیمین! طلب یاریم از دوست خطا بود:
ای بی دل آشفته! کجا دوست؟ کجا من؟




#سیمین_بهبهانی
دیدگاه ها (۵)

آموخته ام که وابسته نباید شد نه به هیچ کس نه به هیچ رابطه ای...

شب همگی بخیر دوستان الان دیگه فردا شد...

من که کاری به کار کسی نداشتم !انتهای خیابان پاییـزنشسته بودم...

صدایم کن دلم برایِ هم آغوشیِ صمیمی‌ِ تنها یمان برایِ نوازش ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط