قهرمان معروف من پارت ۱ °♡°
از زبان وانیل :
نثل همیشه داشتم پففیل میخوردم و به اخبار که برايه بار دهم قهرمان کره رو نشون میداد نگاه میکردم .
مشغول خوردن بودم که با زنگ گوشیم کل پفیلا ها رو صورتم خالی شد پوفف اینم زنگ گوشیه گذاشتم !!!
جواب دادم دوستم بود اسمش ماریا ست.
وانیل : بنال
ماریا : مرگ بنال خجالت نمیکشی سلام نمیکنی؟
وانیل : مگه تو کردی ؟
ماریا : خفه شو ... چیکار میکنی ؟
وانیل : اخبار نگاه میکنم .
ماریا : از کی تاحالا اخبار ؟؟
توکه فوش خار مادر اخبارو میدادی !
وانیل : اسکل من فقط بخاطر این قهرمانه سن که نگاه میکنم .
ماریا : اووو پس عاشق شدی !
وانیل : میبندی یا ببندم ؟!
ماریا : میبندم میبندم عه وایی مامان اومد بای
وانیل : بری دیگه برنگردی بای .
ماریا : منو تو باز بهم میرسیم 😡
وانیل : قطع کردم درسته منو ماریا فوش زیر و بالایه همو میدیم ولی مثل خواهریم من وقتی تنها بودم ماریا بود که آرومم میکرد بگذریم گذشته رو فراموش کنیم .
یه نگاهی به ساعت کردم ۳ شب بود وایی فردا ساعت ۵ باید برم بيمارستان پوفففففف
رفتم خوابیدم .
* پرش زمانی به فردا صبح *
وانیل : ساعت ۵ صبح بود بازم این آلارم چرت صداش در اومد رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم موهامو خشک گردم و بالا بستم بعدم یه بافتنی سفید با یه شلوار مشکی جین پام کردم یه لقمه صبحونه خوردم و ایرپادمو گذاشتم تو گوشم و آهنگی رو پلی کردم و سمت بیمارستان رفتم ( زمستونه ) .
وانیل : وارد شدم رفتم داخل و جایه رختکن رفتم روپوشم رو تنم کردم و رفتم پیش مریضا .
ادامه دارد ....
نثل همیشه داشتم پففیل میخوردم و به اخبار که برايه بار دهم قهرمان کره رو نشون میداد نگاه میکردم .
مشغول خوردن بودم که با زنگ گوشیم کل پفیلا ها رو صورتم خالی شد پوفف اینم زنگ گوشیه گذاشتم !!!
جواب دادم دوستم بود اسمش ماریا ست.
وانیل : بنال
ماریا : مرگ بنال خجالت نمیکشی سلام نمیکنی؟
وانیل : مگه تو کردی ؟
ماریا : خفه شو ... چیکار میکنی ؟
وانیل : اخبار نگاه میکنم .
ماریا : از کی تاحالا اخبار ؟؟
توکه فوش خار مادر اخبارو میدادی !
وانیل : اسکل من فقط بخاطر این قهرمانه سن که نگاه میکنم .
ماریا : اووو پس عاشق شدی !
وانیل : میبندی یا ببندم ؟!
ماریا : میبندم میبندم عه وایی مامان اومد بای
وانیل : بری دیگه برنگردی بای .
ماریا : منو تو باز بهم میرسیم 😡
وانیل : قطع کردم درسته منو ماریا فوش زیر و بالایه همو میدیم ولی مثل خواهریم من وقتی تنها بودم ماریا بود که آرومم میکرد بگذریم گذشته رو فراموش کنیم .
یه نگاهی به ساعت کردم ۳ شب بود وایی فردا ساعت ۵ باید برم بيمارستان پوفففففف
رفتم خوابیدم .
* پرش زمانی به فردا صبح *
وانیل : ساعت ۵ صبح بود بازم این آلارم چرت صداش در اومد رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم موهامو خشک گردم و بالا بستم بعدم یه بافتنی سفید با یه شلوار مشکی جین پام کردم یه لقمه صبحونه خوردم و ایرپادمو گذاشتم تو گوشم و آهنگی رو پلی کردم و سمت بیمارستان رفتم ( زمستونه ) .
وانیل : وارد شدم رفتم داخل و جایه رختکن رفتم روپوشم رو تنم کردم و رفتم پیش مریضا .
ادامه دارد ....
۲.۷k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.