فیک shadow of death پارت³⁴
جیمین « تهیونگ آروم باش....خیلی خب....راستش باید بهت تبریک بگم چون قراره با گرون ترین اسلحه ام بکشمت....
هی جاعه « هه....منتظر اون اسلحه ام
جیمین « خب حرفی قبل مرگ نداری؟ چیزی نگفت و نگاهم کرد....یه چاقو برداشتم و دورش چرخیدم....یه ابزار شکنجه توی ایتالیا هست که قلب رو سوراخ میکنه....اونم خیلی آروم جوری که دردی که میکشی بدتر از بار ها مردنه.....خراش عمیقی با چاقو روی صورتش انداختم....بهت گفتم لونا خط قرمزه منه اما گوش نکردی.....( از روی صندلی بلندش کرد و پرتش کرد روی زمین) اما تو گوش نکردی....در ازای تمام خراش های کوچیکی که روش انداختی! قطره اشکی که از چشماش ریخته تو رو شکنجه میکنم و در آخر با اون وسیله میمیری!
تهیونگ « جیمین خیلی خشن شده بود....آخرای کار دیگه منم نمیتونستم اون صحنه ها رو بیینم و چشمام رو بستم....هی جاعه مثل جنازه اوفتاد روی زمین....جیمین خون روی لباسش و دستاشو پاک کرد و بعدش به افراد اشاره کرد اونو ببرن تا کشته شه.....دلم شور میزد و نگران لونا بودم برای همین به جیهوپ زنگ زدم...بعد از شنیدن چند بوق ممتد صدای جیهوپ توی گوشم اکو شد
جیهوپ « جانم ته
تهیونگ « جیهوپ لونا چطوره؟
جیهوپ « خوشبختانه خطر رفع شده...اما نیاز داره تحت مراقبت باشه
تهیونگ « میتونم ببرمش عمارت خودم؟
جیهوپ « امشب نه چون اگه حالش بد بشه خطریه اما میتونی بیای ببینیش
جیمین « گوشی رو از تهیونگ گرفتم و گفتم « الان میایم اونجا....نگران چوی نباشین سرش رو گرم کردم فعلا خبری نیست
تهیونگ « ممنون جیمین
جیمین « ازم تشکر نکن...بهت قول داده بودم خواهرت رو پیدا کنم اما تو زودتر پیداش کردی! و اون کسیه که من از تمیم قلب دوستش دارم...ـحتی یه زمانی فکر میکردم قراره رقیب عشقی بشیم...اما خب تو برادرشی و من واقعا خوشحالم
تهیونگ « ( لبخندی زدم و گفتم « چون دیگه رقیبی نداری که برای لونا باهاش بجنگی نه؟
جیمین « بچه پرو میزنمتاااااا
تهیونگ « اخه کدوم دامادی برادر زنش رو میزنه....مثل اینکه باید لونا رو از من خواستگاری کنی هاااا
جیمین « من بعدا شما دو تا آدم میکنم.....رسیدیم بیمارستان و رفتیم توی اتاق لونا....رنگش بهتر شده بود و مچ دستش رو با خاطر خون ریزی و کبودی که داشت بسته بودن....رفتم کنارش نسشتم و دستش رو بوسیدم.....منو ببخش لونا اگه با خودمون میومدی اینقدر درد نمیکشیدی....
تهیونگ « برگام....ازش عذرخواهی کردی؟
جیمین « میشه خفه شی تهیونگ....داشتیم کل کل میکردیم که یهو دیدم لونا نیشش باز شد.....تهیونگ توهم زدم نه؟
تهیونگ « یا حضرت بابانوئل....ببینم نکنه تویه بزغاله بیدار بودییییییییـــ
لونا « با تموم شدن جمله تهیونگ از خنده ریسه رفتم...
🙂😂🧃خب خب اینم پارت بعدی...
هی جاعه « هه....منتظر اون اسلحه ام
جیمین « خب حرفی قبل مرگ نداری؟ چیزی نگفت و نگاهم کرد....یه چاقو برداشتم و دورش چرخیدم....یه ابزار شکنجه توی ایتالیا هست که قلب رو سوراخ میکنه....اونم خیلی آروم جوری که دردی که میکشی بدتر از بار ها مردنه.....خراش عمیقی با چاقو روی صورتش انداختم....بهت گفتم لونا خط قرمزه منه اما گوش نکردی.....( از روی صندلی بلندش کرد و پرتش کرد روی زمین) اما تو گوش نکردی....در ازای تمام خراش های کوچیکی که روش انداختی! قطره اشکی که از چشماش ریخته تو رو شکنجه میکنم و در آخر با اون وسیله میمیری!
تهیونگ « جیمین خیلی خشن شده بود....آخرای کار دیگه منم نمیتونستم اون صحنه ها رو بیینم و چشمام رو بستم....هی جاعه مثل جنازه اوفتاد روی زمین....جیمین خون روی لباسش و دستاشو پاک کرد و بعدش به افراد اشاره کرد اونو ببرن تا کشته شه.....دلم شور میزد و نگران لونا بودم برای همین به جیهوپ زنگ زدم...بعد از شنیدن چند بوق ممتد صدای جیهوپ توی گوشم اکو شد
جیهوپ « جانم ته
تهیونگ « جیهوپ لونا چطوره؟
جیهوپ « خوشبختانه خطر رفع شده...اما نیاز داره تحت مراقبت باشه
تهیونگ « میتونم ببرمش عمارت خودم؟
جیهوپ « امشب نه چون اگه حالش بد بشه خطریه اما میتونی بیای ببینیش
جیمین « گوشی رو از تهیونگ گرفتم و گفتم « الان میایم اونجا....نگران چوی نباشین سرش رو گرم کردم فعلا خبری نیست
تهیونگ « ممنون جیمین
جیمین « ازم تشکر نکن...بهت قول داده بودم خواهرت رو پیدا کنم اما تو زودتر پیداش کردی! و اون کسیه که من از تمیم قلب دوستش دارم...ـحتی یه زمانی فکر میکردم قراره رقیب عشقی بشیم...اما خب تو برادرشی و من واقعا خوشحالم
تهیونگ « ( لبخندی زدم و گفتم « چون دیگه رقیبی نداری که برای لونا باهاش بجنگی نه؟
جیمین « بچه پرو میزنمتاااااا
تهیونگ « اخه کدوم دامادی برادر زنش رو میزنه....مثل اینکه باید لونا رو از من خواستگاری کنی هاااا
جیمین « من بعدا شما دو تا آدم میکنم.....رسیدیم بیمارستان و رفتیم توی اتاق لونا....رنگش بهتر شده بود و مچ دستش رو با خاطر خون ریزی و کبودی که داشت بسته بودن....رفتم کنارش نسشتم و دستش رو بوسیدم.....منو ببخش لونا اگه با خودمون میومدی اینقدر درد نمیکشیدی....
تهیونگ « برگام....ازش عذرخواهی کردی؟
جیمین « میشه خفه شی تهیونگ....داشتیم کل کل میکردیم که یهو دیدم لونا نیشش باز شد.....تهیونگ توهم زدم نه؟
تهیونگ « یا حضرت بابانوئل....ببینم نکنه تویه بزغاله بیدار بودییییییییـــ
لونا « با تموم شدن جمله تهیونگ از خنده ریسه رفتم...
🙂😂🧃خب خب اینم پارت بعدی...
۷۲.۱k
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.