خلافکار ناتنی من پارت ۷ ♡ (:
هیناتا : ش..شما جونگ کوک رو از کجا میشناسید؟ ( ترس *)
رئیس : خفه شووووو دیشب تورو تو جسن نامزدش اعلام کرده خودم با چشمایه خودم دیدم .
هیناتا : ولی اون جشن ماله خلافکاراست نکنه ؟
رئیس : ارههه منم یه خلافکارم من یه مافیام و جئون جونگ کوک هم پسرمه و چون اون از من قدرتش بیشتره باهاش مشکل دارم آره( داد *)
هیناتا : چ..چی ؟
رئیس : ولی اگه کوک بفهمه معشوقه اش به دست من کلی شکنجه شده و بعدم رفته اون دنیا چه حالی میشه ؟ به امتحانش می ارزه نه ؟ ولی یک راه برایه نجات خودت هست اینه که جاسوسی کوک رو بکنی .
هیناتا : ههه بمیرمم اینکارو نمیکنم .
رئیس : هرجور راحتی .
هیناتا : شروع کرد به زدنم بعدم یه گلدون برداشته و زد تو سرم که سرگیجه گرفتم .
{ خب بچه ها کوک قبلا زیر دست خودشو آورده بود تو شرکت تا از سانگ یا همون رئیس شرکت براش خبر ببره و علامت زیر دست کوک × }
× بعد اینکه هیناتا خانوم رفتن تو اتاق یهو صدایه داد و جیغو گریه اومد سریع با رئیسم تماس گرفتم .
کوک : مشغول کارام بودم که گوشیم زنگ خورد جواب دادم ... بگو .
× ارباب نمیدونم خبره یا نه ولی اون سانگ گفته بود هیناتا خانوم برن تو دفترش ولی الان صدایه داد سانگ و جیغ هیناتا خانوم میاد .
کوک : چییییی ؟ انقد سریع رفتم که در عرض ۳ دقیقه رسیدم به شرکت وارد شدم همه جلویه در اتاق بودن همه رو زدم کنار و درو شکوندم . دیدم هیناتا خونی رو زمین افتاده اون سانگم یخ اسلحه بالا سرش گرفته .
رئیس: تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک : اومدم نامزدمو از زیر دست بابایه نکبتم نجات بدم ! مشکلیه ؟
رئیس : هوییی من باباتم با من درست حرف بزن .
کوک : من با هر کسی طبق لیاقتش حرف میزنم و توعم لیاقتت انقده .( نیشخند )
هیناتا : کوک اومد سمتم برآید استایل بغلم کرد ...
رئیس : تو فکر میکنی اگه این دختره رو بفرستی بیاد جاسوسی منو بکنه موفق میشی ؟
کوک : موندم تو با این مغز ریز تر از نخودت چجوری مافیا شدی . خنگه من اگه بخوام جاسوسی کسی رو بکنم یه نفرو نمیفرستم بلکه کل شرکتتو میارم .
هیناتا : یهو کل ادمایه شرکت اومدن و جلویه کوک تعظیم کردن .
رئیس : ی..یعنی
کوک : آره خب حالا برگردیم جایه نامزدم تو رو اموال من دست بلند کردی و روش اسلحه کشیدی ؟ الان چنان درسی بهت میدم که یاد بگیری بازی کردن با اموال یه خلافکار حرفه ای چه عواقبی داره .
هیناتا : کوک اینو گفت و به بادیگارداش اشاره کرد بیان این مرتیکه رو ببرن منم برد گذاشت تو ماشین و راه افتاد ... کجا میریم ؟
کوک : عمارت من .
هیناتا : چرا ؟
کوک : چون فعلا مامان بابا تورو تو این وضع نبینن بهتره .
هیناتا : رسیدیم عمارتش خیلی بزرگ بود رفتیم داخل کوک منو برد تویه اتاق ...
کوک : ......
لایک و کامنت یادتون نره. 💜💜
رئیس : خفه شووووو دیشب تورو تو جسن نامزدش اعلام کرده خودم با چشمایه خودم دیدم .
هیناتا : ولی اون جشن ماله خلافکاراست نکنه ؟
رئیس : ارههه منم یه خلافکارم من یه مافیام و جئون جونگ کوک هم پسرمه و چون اون از من قدرتش بیشتره باهاش مشکل دارم آره( داد *)
هیناتا : چ..چی ؟
رئیس : ولی اگه کوک بفهمه معشوقه اش به دست من کلی شکنجه شده و بعدم رفته اون دنیا چه حالی میشه ؟ به امتحانش می ارزه نه ؟ ولی یک راه برایه نجات خودت هست اینه که جاسوسی کوک رو بکنی .
هیناتا : ههه بمیرمم اینکارو نمیکنم .
رئیس : هرجور راحتی .
هیناتا : شروع کرد به زدنم بعدم یه گلدون برداشته و زد تو سرم که سرگیجه گرفتم .
{ خب بچه ها کوک قبلا زیر دست خودشو آورده بود تو شرکت تا از سانگ یا همون رئیس شرکت براش خبر ببره و علامت زیر دست کوک × }
× بعد اینکه هیناتا خانوم رفتن تو اتاق یهو صدایه داد و جیغو گریه اومد سریع با رئیسم تماس گرفتم .
کوک : مشغول کارام بودم که گوشیم زنگ خورد جواب دادم ... بگو .
× ارباب نمیدونم خبره یا نه ولی اون سانگ گفته بود هیناتا خانوم برن تو دفترش ولی الان صدایه داد سانگ و جیغ هیناتا خانوم میاد .
کوک : چییییی ؟ انقد سریع رفتم که در عرض ۳ دقیقه رسیدم به شرکت وارد شدم همه جلویه در اتاق بودن همه رو زدم کنار و درو شکوندم . دیدم هیناتا خونی رو زمین افتاده اون سانگم یخ اسلحه بالا سرش گرفته .
رئیس: تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک : اومدم نامزدمو از زیر دست بابایه نکبتم نجات بدم ! مشکلیه ؟
رئیس : هوییی من باباتم با من درست حرف بزن .
کوک : من با هر کسی طبق لیاقتش حرف میزنم و توعم لیاقتت انقده .( نیشخند )
هیناتا : کوک اومد سمتم برآید استایل بغلم کرد ...
رئیس : تو فکر میکنی اگه این دختره رو بفرستی بیاد جاسوسی منو بکنه موفق میشی ؟
کوک : موندم تو با این مغز ریز تر از نخودت چجوری مافیا شدی . خنگه من اگه بخوام جاسوسی کسی رو بکنم یه نفرو نمیفرستم بلکه کل شرکتتو میارم .
هیناتا : یهو کل ادمایه شرکت اومدن و جلویه کوک تعظیم کردن .
رئیس : ی..یعنی
کوک : آره خب حالا برگردیم جایه نامزدم تو رو اموال من دست بلند کردی و روش اسلحه کشیدی ؟ الان چنان درسی بهت میدم که یاد بگیری بازی کردن با اموال یه خلافکار حرفه ای چه عواقبی داره .
هیناتا : کوک اینو گفت و به بادیگارداش اشاره کرد بیان این مرتیکه رو ببرن منم برد گذاشت تو ماشین و راه افتاد ... کجا میریم ؟
کوک : عمارت من .
هیناتا : چرا ؟
کوک : چون فعلا مامان بابا تورو تو این وضع نبینن بهتره .
هیناتا : رسیدیم عمارتش خیلی بزرگ بود رفتیم داخل کوک منو برد تویه اتاق ...
کوک : ......
لایک و کامنت یادتون نره. 💜💜
۳.۳k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.