my girl
part¹⁸
جیسو:پیداش کردم
کوک:شماها برین منم میرم بالا پشت بوم یه چیزی بزارم بیام
"۳۰ دقیقه بعد"
ته:ات برو ببین رئیست چرا نیومده
ات:اخه به تو چه
"بالا پشت بوم"
ات:جئون کجایی جئون
کوک:اینجام
ات:دیر میشه بیا پایین
کوک:نرو جلوتر میوفتی
ات:چی....جیغ کمک الان دستم ول میشه
کوک:دستمو بگیر
ات:ممنون"ترس"کوک رو سفت چسبیده"
کوک:بچه ولم کن
ات:چرا اینقدر دیر گفتی
کوک:تو گوش ندادی
ات:این گلا برای چیه
کوک:مامان منو دیدی درسته
ات:اره اسمش هم لینا بود
کوک:اون مامان من نیست اسم مادر من هه جین بود اون تو تصادف مرد پدرم جایی خاکش کرد که من ندونم منم هر سال اینجا براش گل میزارم
ات:چرا اینجا
کوک:تو فرانسه زندگی میکرد حالا هم بریم که دیر میشه
"پایین "
ته:بالاخره اومدن
ات:مگه چقدر بالا بودیم
یورا:۳۰ دقیقه که کوک بالا بود تو هم با اون ۱۵ دقیقه بیشتر بالا بودی
کوک:بگو جونگکوک زبونت عادت کنه
"فرودگاه"
کوک:خب دیگه راهمون جدا میشه پرانسس بدو مکس زنگ زده میگه بم از وقتی برگشته تورو میخواد
ات:بای بای
ته:شما با چی میرین
کوک:جت شخصی چون چند روزی کره نبودیم کارا خیلی شده
"موقع ای که رسیدن"
کوک:بچه بلند شو بریم که بم منتظره
ات:من میخوام برم خونه خودم
کوک:مکس بیا رئیست اومد ببرش خونه
مکس:خانم الان بارون میگیره شما از بارون میترسیم برین تو
ات:بارون؟ اوکی
"داخل"
ات:بم کوچولو بیا ببینم نکنه مکس اذیتت کرده
مکس:خانم الان دیر وقته هنوز میخواین همینجوری قربون صدقه بم برین
ات:تو میتونی بری فوقش فردا برای جلسه میام شرکت تازه من تو شرکت جئونم دیگه به هیچ عنوان نمیام اون شرکت به بابام بگو
"ساعت ۲"
ات:اخ بم از دستت خسته شدم بابات خوابه نمیتونم باهات بازی کنه پس بیا کنار من رو زمین دراز بکش تا برات داستان بگم
"ساعت 2:۳۰"
کوک:اینجا چی میگم دیگه چرا این اینجا خوابیده ات بلندشو اینجا نخواب
ات:ولم کن
کوک:باشه پس میبرمت اتاق خودم
"صبح"
ات:من اینجا چیکار میکنم تو کیی
کوک:خیلی رو مخی بچه
ات!یا جد سادات من اینجا چیکار میکنم
کوک:دیشب هرچی صدات زدم بلند نشدی منم اوردمت اینجا حداقل بخوابی
ات:دیشب داشتم برای یک داستان میگفتم نفهمیدم کی خوابم برد
کوک:بلندشو باید بریم سر کار
ات:چرا با من خوب رفتار میکنی
کوک:زرت و پرت نکن یا علی
"داخل شرکت-اتاق مصاحبه"
یونگ سونگ:ات چرا دیگه نمیای شرکت
ات:من نمیخوام کسی بهم پول بده حالا هم خودم پول در میارم
کوک:بیاین بشینین خانم و اقای پارک پدر و مادر شماهم بشینین جیمین و جیسو بشینین کای و هه سو هم همینطور
جونگ ووک:اقای پارک خودتون میدونین که ما باید شرکتامونو قوی تر کنیم ولی بهتر شریک باشیم
یونگ سونگ:ولی ببینین من پسرم ازدواج کرده و شماهم دخترتون ازدواج کرده خب پس چه کنیم
چه یونگ:
جیسو:پیداش کردم
کوک:شماها برین منم میرم بالا پشت بوم یه چیزی بزارم بیام
"۳۰ دقیقه بعد"
ته:ات برو ببین رئیست چرا نیومده
ات:اخه به تو چه
"بالا پشت بوم"
ات:جئون کجایی جئون
کوک:اینجام
ات:دیر میشه بیا پایین
کوک:نرو جلوتر میوفتی
ات:چی....جیغ کمک الان دستم ول میشه
کوک:دستمو بگیر
ات:ممنون"ترس"کوک رو سفت چسبیده"
کوک:بچه ولم کن
ات:چرا اینقدر دیر گفتی
کوک:تو گوش ندادی
ات:این گلا برای چیه
کوک:مامان منو دیدی درسته
ات:اره اسمش هم لینا بود
کوک:اون مامان من نیست اسم مادر من هه جین بود اون تو تصادف مرد پدرم جایی خاکش کرد که من ندونم منم هر سال اینجا براش گل میزارم
ات:چرا اینجا
کوک:تو فرانسه زندگی میکرد حالا هم بریم که دیر میشه
"پایین "
ته:بالاخره اومدن
ات:مگه چقدر بالا بودیم
یورا:۳۰ دقیقه که کوک بالا بود تو هم با اون ۱۵ دقیقه بیشتر بالا بودی
کوک:بگو جونگکوک زبونت عادت کنه
"فرودگاه"
کوک:خب دیگه راهمون جدا میشه پرانسس بدو مکس زنگ زده میگه بم از وقتی برگشته تورو میخواد
ات:بای بای
ته:شما با چی میرین
کوک:جت شخصی چون چند روزی کره نبودیم کارا خیلی شده
"موقع ای که رسیدن"
کوک:بچه بلند شو بریم که بم منتظره
ات:من میخوام برم خونه خودم
کوک:مکس بیا رئیست اومد ببرش خونه
مکس:خانم الان بارون میگیره شما از بارون میترسیم برین تو
ات:بارون؟ اوکی
"داخل"
ات:بم کوچولو بیا ببینم نکنه مکس اذیتت کرده
مکس:خانم الان دیر وقته هنوز میخواین همینجوری قربون صدقه بم برین
ات:تو میتونی بری فوقش فردا برای جلسه میام شرکت تازه من تو شرکت جئونم دیگه به هیچ عنوان نمیام اون شرکت به بابام بگو
"ساعت ۲"
ات:اخ بم از دستت خسته شدم بابات خوابه نمیتونم باهات بازی کنه پس بیا کنار من رو زمین دراز بکش تا برات داستان بگم
"ساعت 2:۳۰"
کوک:اینجا چی میگم دیگه چرا این اینجا خوابیده ات بلندشو اینجا نخواب
ات:ولم کن
کوک:باشه پس میبرمت اتاق خودم
"صبح"
ات:من اینجا چیکار میکنم تو کیی
کوک:خیلی رو مخی بچه
ات!یا جد سادات من اینجا چیکار میکنم
کوک:دیشب هرچی صدات زدم بلند نشدی منم اوردمت اینجا حداقل بخوابی
ات:دیشب داشتم برای یک داستان میگفتم نفهمیدم کی خوابم برد
کوک:بلندشو باید بریم سر کار
ات:چرا با من خوب رفتار میکنی
کوک:زرت و پرت نکن یا علی
"داخل شرکت-اتاق مصاحبه"
یونگ سونگ:ات چرا دیگه نمیای شرکت
ات:من نمیخوام کسی بهم پول بده حالا هم خودم پول در میارم
کوک:بیاین بشینین خانم و اقای پارک پدر و مادر شماهم بشینین جیمین و جیسو بشینین کای و هه سو هم همینطور
جونگ ووک:اقای پارک خودتون میدونین که ما باید شرکتامونو قوی تر کنیم ولی بهتر شریک باشیم
یونگ سونگ:ولی ببینین من پسرم ازدواج کرده و شماهم دخترتون ازدواج کرده خب پس چه کنیم
چه یونگ:
۵.۰k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.