𝐏𝐀𝐑𝐓 ³³
عمیق مثل دریا ( ᎠᎬᎬᏢ ᏞᏆᏦᎬ ͲᎻᎬ ՏᎬᎪ)𝐏𝐀𝐑𝐓 ³³
هاری رو بیهوش کردن و سریع تیر رو در آوردن نمیتونستم منتظر باشم کهاون بهوش بیاد بد کلی کلکل از بیمارستان مرخصی گرفتم با یکی از بادیگارد ها رفتیم هاری رو گذاشتم رو تختش و زودی اومدم بیرون کههوسوک از در اومد تو _ تو اینجایی .جیمین: ارع کلید ماشینم رو جا گذاشتم اومدم برش دارم _ هاری کجاس . جیمین: خوابیده _ آهان . جیمین: خب من میرم
هوسوک ویو:
رفتم تو اتاق هاری زیر پتو بود و خواب بود ابرو دادم بالا و در اتاق رو بستم صدای شکستن چیزی اومد رفتم بیرون همه جا رو نگاه کردم چیزی نبود اتاق ها رو گشتم چیز خاصی نبود هاری هم که خوابه _ هاری نه نه . سریع رفتم تو اتاقش از اتاق اون بود و غش کرده بود بدنش داغ بود _ کی بدنش زخم شده .آجوما: چه اتفاقی افتاده وایی دخترم _ آجوما ببخشید تو زحمت میوفتین ولی کار های همیشگی رو باید انجام بدین . آجوما: نه پسرم مشکلی نیست
آجوما ویو
هاری رو بلند کردم لباس هاش و در آوردم و گذاشتمش تو وان تازه متوجه زخمش شدم دستاش رو گذاشتم+ روی لبه ی وان تا به زخمش آب نخوره زخم بدی داشت اجوما : بخاطر همین تب کرده بودی پس .هاری با صدای خیلی کم گفت + آ...جو..ما...ت...ترو...خدا...به هوسوک نگو . آجوما: دخترم هیش باشه نمیگم . بدنش رو خشک کردم گاز دستش رو عوض کردم . آجوما: واییی خدا مرگم بده داره همینطور از دستت خون میاد باید بری دکتر+ آ....جو....ما....م..مشکلی نیست. آجوما: چی بگم والا .
هوسوک ویو :
آجوما اومد بیرون _ آجوما چه اتفاقی براش افتاده زخمی چیزی رو بدنشه کع انقدر تب داره . آجوما: پسرم نگران نباش زخمش رو بستم فقط نمیدونم به چه علتی اینطوری شده _ ممنونم
......
هاری رو بیهوش کردن و سریع تیر رو در آوردن نمیتونستم منتظر باشم کهاون بهوش بیاد بد کلی کلکل از بیمارستان مرخصی گرفتم با یکی از بادیگارد ها رفتیم هاری رو گذاشتم رو تختش و زودی اومدم بیرون کههوسوک از در اومد تو _ تو اینجایی .جیمین: ارع کلید ماشینم رو جا گذاشتم اومدم برش دارم _ هاری کجاس . جیمین: خوابیده _ آهان . جیمین: خب من میرم
هوسوک ویو:
رفتم تو اتاق هاری زیر پتو بود و خواب بود ابرو دادم بالا و در اتاق رو بستم صدای شکستن چیزی اومد رفتم بیرون همه جا رو نگاه کردم چیزی نبود اتاق ها رو گشتم چیز خاصی نبود هاری هم که خوابه _ هاری نه نه . سریع رفتم تو اتاقش از اتاق اون بود و غش کرده بود بدنش داغ بود _ کی بدنش زخم شده .آجوما: چه اتفاقی افتاده وایی دخترم _ آجوما ببخشید تو زحمت میوفتین ولی کار های همیشگی رو باید انجام بدین . آجوما: نه پسرم مشکلی نیست
آجوما ویو
هاری رو بلند کردم لباس هاش و در آوردم و گذاشتمش تو وان تازه متوجه زخمش شدم دستاش رو گذاشتم+ روی لبه ی وان تا به زخمش آب نخوره زخم بدی داشت اجوما : بخاطر همین تب کرده بودی پس .هاری با صدای خیلی کم گفت + آ...جو..ما...ت...ترو...خدا...به هوسوک نگو . آجوما: دخترم هیش باشه نمیگم . بدنش رو خشک کردم گاز دستش رو عوض کردم . آجوما: واییی خدا مرگم بده داره همینطور از دستت خون میاد باید بری دکتر+ آ....جو....ما....م..مشکلی نیست. آجوما: چی بگم والا .
هوسوک ویو :
آجوما اومد بیرون _ آجوما چه اتفاقی براش افتاده زخمی چیزی رو بدنشه کع انقدر تب داره . آجوما: پسرم نگران نباش زخمش رو بستم فقط نمیدونم به چه علتی اینطوری شده _ ممنونم
......
۴۳.۸k
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.