پارت 18
پارت 18
سوبین: هوی... چوی بومگیو! تهیون چرا چند روزه نیست؟
بومگیو: ... اون یه کم مریضه الانم بیمارستانه! سوبین: اگه مریض باشه بهم میگه! بومگیو: اون بهت نگفت تا نگرانش نشی!
سوبین: بعد مدرسه منو ببر به اون بیمارستانی که اون توشه! بومگیو: ... باشه!
سوبین: بومگیو.. اینجا! بومگیو : بیا بریم!
( بیمارستان)
سوبین: تهیون! چرا به من چیزی نگفتی!؟ تهیون : نمیخواستم نگران بشی!
سوبین : هرچی بشه! تو باید به من میگفتی! تهیون: حالا نگفتم!.
سوبین: حالا این چند روزه کی ازت مراقبت میکرد؟تهیون : بومگیو...
سوبین: من نمیفهمم به بومگیو گفتی به من نه!
تهیون: حالا ببخشید... بس میکنی؟
سوبین : حالا چون مریضی، باشه ول میکنم! بومگیو: من باید برم... سوبین دارو هاش تو یخچاله از خودش بپرسی میگه کدومارو باید بدی... خدافظ!
تهیون و سوبین: خدافظ
( فردای آن روز)
بومگیو: امیدوارم تهیون به سوبین نگفته باشه که من زدمش...
سوبین: بومگیو؛ ... بومگیو: ... بله! سوبین: ممنون که از تهیون مراقبت میکنی!
بومگیو: نه بابا... من که کاری نکردم!
سوبین: هوی... چوی بومگیو! تهیون چرا چند روزه نیست؟
بومگیو: ... اون یه کم مریضه الانم بیمارستانه! سوبین: اگه مریض باشه بهم میگه! بومگیو: اون بهت نگفت تا نگرانش نشی!
سوبین: بعد مدرسه منو ببر به اون بیمارستانی که اون توشه! بومگیو: ... باشه!
سوبین: بومگیو.. اینجا! بومگیو : بیا بریم!
( بیمارستان)
سوبین: تهیون! چرا به من چیزی نگفتی!؟ تهیون : نمیخواستم نگران بشی!
سوبین : هرچی بشه! تو باید به من میگفتی! تهیون: حالا نگفتم!.
سوبین: حالا این چند روزه کی ازت مراقبت میکرد؟تهیون : بومگیو...
سوبین: من نمیفهمم به بومگیو گفتی به من نه!
تهیون: حالا ببخشید... بس میکنی؟
سوبین : حالا چون مریضی، باشه ول میکنم! بومگیو: من باید برم... سوبین دارو هاش تو یخچاله از خودش بپرسی میگه کدومارو باید بدی... خدافظ!
تهیون و سوبین: خدافظ
( فردای آن روز)
بومگیو: امیدوارم تهیون به سوبین نگفته باشه که من زدمش...
سوبین: بومگیو؛ ... بومگیو: ... بله! سوبین: ممنون که از تهیون مراقبت میکنی!
بومگیو: نه بابا... من که کاری نکردم!
۲.۲k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.