پارت ۲۱
ویو کوک:
نشسته بودم و داشتم مشروب میخوردم و سیگار میکشیدم که چشمم خورد به لیا که دم در وایساده مث اینکه تازه اومده سریع لیوان مشروبم رو گذاشتم رو میز و سیگارم رو خاموش کردم بلند شدم و از بین همه ی اونایی که داشتن میرقصیدن رد شدم و خودم رو رسوندم به لیا رفتم و بقلش کردم و لباش رو بوسیدم
+میدونستم که میای
_آره خب ولی بدون بخاطر تو نیومدم
+واسع هرکی که اومدی الان فرقی نداره مهم اینه که تو بقلمی بیب
_میشع یه سوال ارت بپرسم
+چرا که نه بپرس میشنوم بیبی گرل
_چرا اینقد منو دوست داری؟؟
+(پوزخند) واسه خیلی چیزا
_آخه من چی دارم واقعا
+خیلی چیزا
_هوففف اصن بحث کردن با تو بی فایدهست مثل یه بچه دوساله میمونی
+(لبش رو بوس میکنه)
_دوستام کجان
+اونجا دارن میرقصن از خداشون بود که دعوتشون کنم
_اها باشه بابا دمت گرم اصن
+میخای یه کم حوصلت رو بیارم سر جاش
_چی
ویو لیا:
منو برد و گوشه بار و چسبوند به دیوار بعد هم دستاش رو اینور و اونورم گذاشت و افتاد به جون لبام و خیلی محکم لمسشون کرد طوری که کبود شدن بعد هم دستم رو گرفت و رفتیم وسط و رقصیدیم
+اوف چقد قشنگ میرقصی داری تحریکم میکنی
_میخای دیگه نرقصم
+تو فقط برقص بیب بزار من هی تحریک بشم(پوزخند)
ویو نویسنده (خودم)
لیا بعد از اینکه رقصید با کوک رفتن و کلی مشروب خوردن طوری که اصن نمیدونستن دارن چیکار میکنن که لیا یهو رفت و رو پاهای جونکوک نشست اونم گردن لیا رو کبود کرد بعد هم کوک لیا رو بلند کرد و برد تو ماشین تا با خودش ببرتش به عمارتش
........................
نشسته بودم و داشتم مشروب میخوردم و سیگار میکشیدم که چشمم خورد به لیا که دم در وایساده مث اینکه تازه اومده سریع لیوان مشروبم رو گذاشتم رو میز و سیگارم رو خاموش کردم بلند شدم و از بین همه ی اونایی که داشتن میرقصیدن رد شدم و خودم رو رسوندم به لیا رفتم و بقلش کردم و لباش رو بوسیدم
+میدونستم که میای
_آره خب ولی بدون بخاطر تو نیومدم
+واسع هرکی که اومدی الان فرقی نداره مهم اینه که تو بقلمی بیب
_میشع یه سوال ارت بپرسم
+چرا که نه بپرس میشنوم بیبی گرل
_چرا اینقد منو دوست داری؟؟
+(پوزخند) واسه خیلی چیزا
_آخه من چی دارم واقعا
+خیلی چیزا
_هوففف اصن بحث کردن با تو بی فایدهست مثل یه بچه دوساله میمونی
+(لبش رو بوس میکنه)
_دوستام کجان
+اونجا دارن میرقصن از خداشون بود که دعوتشون کنم
_اها باشه بابا دمت گرم اصن
+میخای یه کم حوصلت رو بیارم سر جاش
_چی
ویو لیا:
منو برد و گوشه بار و چسبوند به دیوار بعد هم دستاش رو اینور و اونورم گذاشت و افتاد به جون لبام و خیلی محکم لمسشون کرد طوری که کبود شدن بعد هم دستم رو گرفت و رفتیم وسط و رقصیدیم
+اوف چقد قشنگ میرقصی داری تحریکم میکنی
_میخای دیگه نرقصم
+تو فقط برقص بیب بزار من هی تحریک بشم(پوزخند)
ویو نویسنده (خودم)
لیا بعد از اینکه رقصید با کوک رفتن و کلی مشروب خوردن طوری که اصن نمیدونستن دارن چیکار میکنن که لیا یهو رفت و رو پاهای جونکوک نشست اونم گردن لیا رو کبود کرد بعد هم کوک لیا رو بلند کرد و برد تو ماشین تا با خودش ببرتش به عمارتش
........................
۱۲.۹k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.