دشمن قدیمی p 6
پرش زمانی به فردا
ویو هوپی:
اون منشیه شمارهی پرستار کیم رو بهم نداد فقط ساعت کاریش
شب بود دم در بیمارستان وایساده بود یه دسته گل ام دستم بود دیگه شیفت کاری پرستار کیم داشت تموم میشد همونجا وایساده بودم که پرستار کیم اومد:
جیهوپ:پرستار کیم!
ات:( تو ذهنش :جیهوپ اینجا چیکار میکنه؟) بله کاری دارین؟
جیهوپ:خوب من جیهوپ هستم همونی که تصادف کرده بود و شما هم پرستارم بودید
ات:بله به جا آوردم
جیهوپ:خوب.........من از همون روزی که دیدمتون..........چجوری بگم؟........عاااااا.............من از شما خوشم میاد...........با من قرار میزارید؟
ات: (این چی داشت میگفت؟از من خوشش میاد؟یعنی نمیدونه من کیم؟)
آقای جانگ........خوببب میشه از شما خواهش بریم یه جای خلوت؟
جیهوپ:بله هرچی شما بفرمایین
چطوره بریم کافه؟
ات:بریم
ویو ات:
با جیهوپ رفتیم کافه من تصمیم گرفتم که بهش بگم کیام که بدونه
ات:خوب آقای جانگ........مطمئنم اگه اسمم رو بگم شما من رو به خاطر میارید!
اسم من ات هست. کیم ات!
منو شما تو یه مدرسه بودیم و اگه یادتون بیاد شما و دوستاتون همش منو اذیت میکردین
آخرین بار آب داغ ریختین روم و من بعد اون ماجرا از اون مدرسه رفتم چون نمیتونستم اذیت و آزار های شما رو تحمل کنم
جیهوپ که همهی این مدت تو شوک بود گفت:
جیهوپ:من........من خیلی متاسفم........میدونم که من شما رو خیلی اذیت کردم ولی من دیگه اون آدم قبلی نیستم! خیلی عوض شدم از همهی کسایی که بهشون بدی کردم عذرخواهی کردم فقط تو مونده بودی! ازت میخوام که منو ببخشی! من اشتباه کردم که این بلا ها رو سر تو و دیگران میآوردم!
ات:من شما رو میبخشم
اما ازتون خواهش میکنم فکر منو از سرتون بیرون کنید!
و ات رفت
جیهوپ:اینم از شانس گند من چرا باید عاشق کسی بشم که ازم متنفره؟ آههه حالا چجوری دلش رو بدست بیارم؟
ویو هوپی:
اون منشیه شمارهی پرستار کیم رو بهم نداد فقط ساعت کاریش
شب بود دم در بیمارستان وایساده بود یه دسته گل ام دستم بود دیگه شیفت کاری پرستار کیم داشت تموم میشد همونجا وایساده بودم که پرستار کیم اومد:
جیهوپ:پرستار کیم!
ات:( تو ذهنش :جیهوپ اینجا چیکار میکنه؟) بله کاری دارین؟
جیهوپ:خوب من جیهوپ هستم همونی که تصادف کرده بود و شما هم پرستارم بودید
ات:بله به جا آوردم
جیهوپ:خوب.........من از همون روزی که دیدمتون..........چجوری بگم؟........عاااااا.............من از شما خوشم میاد...........با من قرار میزارید؟
ات: (این چی داشت میگفت؟از من خوشش میاد؟یعنی نمیدونه من کیم؟)
آقای جانگ........خوببب میشه از شما خواهش بریم یه جای خلوت؟
جیهوپ:بله هرچی شما بفرمایین
چطوره بریم کافه؟
ات:بریم
ویو ات:
با جیهوپ رفتیم کافه من تصمیم گرفتم که بهش بگم کیام که بدونه
ات:خوب آقای جانگ........مطمئنم اگه اسمم رو بگم شما من رو به خاطر میارید!
اسم من ات هست. کیم ات!
منو شما تو یه مدرسه بودیم و اگه یادتون بیاد شما و دوستاتون همش منو اذیت میکردین
آخرین بار آب داغ ریختین روم و من بعد اون ماجرا از اون مدرسه رفتم چون نمیتونستم اذیت و آزار های شما رو تحمل کنم
جیهوپ که همهی این مدت تو شوک بود گفت:
جیهوپ:من........من خیلی متاسفم........میدونم که من شما رو خیلی اذیت کردم ولی من دیگه اون آدم قبلی نیستم! خیلی عوض شدم از همهی کسایی که بهشون بدی کردم عذرخواهی کردم فقط تو مونده بودی! ازت میخوام که منو ببخشی! من اشتباه کردم که این بلا ها رو سر تو و دیگران میآوردم!
ات:من شما رو میبخشم
اما ازتون خواهش میکنم فکر منو از سرتون بیرون کنید!
و ات رفت
جیهوپ:اینم از شانس گند من چرا باید عاشق کسی بشم که ازم متنفره؟ آههه حالا چجوری دلش رو بدست بیارم؟
۵.۳k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.