- پارت : آخر -
جونگکوک:"واقعا میخوای این کارو بکنی"
ا/ت:"بهت گفتم اگه این کارو ..."
نزدیکم اومد و ابراز محبت شدیدی بهم کرد
نفسم بنده اومده بود و داشتم خفه میشدم
تقریبا نفس خودشم بریده بود اما سخت ادامه می داد بعد از چند دقیقه ...
سرشو بالا اورد و با نیشخند بهم نگاه میکرد
جونگکوک:"زودباش گزارشم کن دیگه"
زیر چشی بهش نگاه کردم
جونگکوک:"دیدی مشکلی باهاش نداری نظرت چیه بقیه اش برای خونه باشه؟"
ا/ت:"خفه شو و راهتو برو"
کز کردم تو خودم و گردنم رو قایم کردم
و زیر چشمی نگاهش میکردم
.......
وقتی خونه رسیدیم یدو بدو رفتم تو اتاق سریع لباسامو دراوردم و رو تخت افتادم
در باز شد و جونگکوک اومد داخل
جونگکوک:"واسه خوابیدن عجله داری ها"
ا/ت:" لطفا بخواب و زیاد صحبت نکن"
جونگکوک:"خیله خب"
اون رویه تخت رفت و بغل ا/ت دراز کشید .
THE END
جوری جونگکوک ا/ت و بغل گرفت و خوابیدن
چندتا موضوع دیگم دارم تا شب یا فردا صبر کنین
ا/ت:"بهت گفتم اگه این کارو ..."
نزدیکم اومد و ابراز محبت شدیدی بهم کرد
نفسم بنده اومده بود و داشتم خفه میشدم
تقریبا نفس خودشم بریده بود اما سخت ادامه می داد بعد از چند دقیقه ...
سرشو بالا اورد و با نیشخند بهم نگاه میکرد
جونگکوک:"زودباش گزارشم کن دیگه"
زیر چشی بهش نگاه کردم
جونگکوک:"دیدی مشکلی باهاش نداری نظرت چیه بقیه اش برای خونه باشه؟"
ا/ت:"خفه شو و راهتو برو"
کز کردم تو خودم و گردنم رو قایم کردم
و زیر چشمی نگاهش میکردم
.......
وقتی خونه رسیدیم یدو بدو رفتم تو اتاق سریع لباسامو دراوردم و رو تخت افتادم
در باز شد و جونگکوک اومد داخل
جونگکوک:"واسه خوابیدن عجله داری ها"
ا/ت:" لطفا بخواب و زیاد صحبت نکن"
جونگکوک:"خیله خب"
اون رویه تخت رفت و بغل ا/ت دراز کشید .
THE END
جوری جونگکوک ا/ت و بغل گرفت و خوابیدن
چندتا موضوع دیگم دارم تا شب یا فردا صبر کنین
۶۵.۹k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.