𝐏/𝐭:𝟗
بدون جوابی یا حرفی از سر میز بلند شد و گفت "خیلی ممنون شبتون بخیر"
با رفتن جیا جین با صدای آرومی رو به جونگکوک برای این همه زیادرویش کرد" جونگکوک میدونم تو فشاری اما بهتر نیست یکم با این دختر خوش برخورد باشی؟"
جونگکوک آهی کشید و "اه بس کن جین"
جونگکوک بعد حرفش دوباره جامش و پر کرد و سر کشید از جاش بلند شد و دستی به شونه جین زد و شب بخیری گفت و بعد به طرف اتاق خوابشون راهی شد
جین نگاهی به میز خالی کرد و آهی کشید قطعا اگه جونگکوک حقیقت و میفهمید هیچ وقت این رفتار هارو نمیکرد یاشاد خیلی بدتر برخورد میکرد
جین هم باقی مونده نوشیدنشو سر کشید و به طرف اتاق خودش به راه افتاد
...
شب خیلی سختی براش بود فکر و خیال امون بهش نداده بود میشه گفت فقط دو ساعت خوابیده اونم در حالی که از گریه بیحال شده بود
با افتادن نور خورشید روی صورت بی نقصش از جاش بلند شد توی تخت نشست و دستی به صورتش کشید رد اشکاش روی صورتش خشک شده بودن از تخت امد پایین و شروع به مرتب کردن تختش کرد که مصادف شد با در زدن اتاقش و وارد شدن جین، جین چند قدمی به طرفش امد که جیا بار آخر ملافه رو روی تختش درست کرد و صاف ایستاد صبح بخیری گفت که جین متوجه چشمای قرمزش شد فهمیدن اینکه از دیشب تا حالا گریه کرده اصلا کار سختی نبود به خوبی از چشمای قرمز از اشک و لبای و بینی قرمز میشد فهمید جین در یک کلمه جویای حالش شد جین"خوبی؟"
جیا سرتکون داد اما معلوم که داره دروغ میگه جین بیشتر از این کشش نداد چون دلیلش و خوب میدونست پس فقط برنامه جیا رو برای امروز پرسید جین"میخوای چکار کنی؟"
جیا به طرفش برگشت و با صدای گرقته گفت "کار هر روزم میرم سرکار و بعد بیمارستان"
بعد حرفش سمت سرویس اتاق قدم برداشت قبل از اینکه وارد بشه جین گفت "بیرون منتظرتم" سری تکون داد و در رو بست جین بعد جیا از اتاق بیرون رفت و سمت پذیرایی قدم براشت....
شونه ای به موهاش زد و بار دیگه به خودش نگاه کرد رنگش خیلی پریده و چشماش خیلی گود افتاده پس سعی کرد یکم با آرایش اینارو مخفی کنه گرم پودر و خط چشم و برق لبش و از کیفش خارج کرد و مشغول شد
حالا یکم بهتر شده حداقل از وضع که مثل یه مرده شده بود درامد، کتشو کیفش رو برداشت از اتاقش خارج شد از پله ها پایین رفت و به پذیرایی رسید صبح بخیری گفت و کنار جین روبه روی جونگکوک نشست جیا"ببخشید که منتظرتون گذاشتم" نینا لبخندی بهش زد و گفت "نه عزیزم ماهم الان آمديم" در مقابلش لبخند کم رنگی زد که اصلا دیده نمیشد
اصلا میل نداشت پس فقط کمی از لیوان آب پرتقالش نوشید و از جاش بلند شد دیگه تحمل این جو رو نداشت پس با عذرخواهی گفت "خیلی از زحماتتون متشکرم من دیگه باید برم" در حالی که کیف و کتش رو روی دستش مینداخت نینا گفت" تو که چیزی نخوردی عزیزم" جین هم با سرش حرف نینا رو تایید کرد "آره جیا چیزی نخوردی حالت بد میشه"
جیا اول به نینا بعد جین نگاه کرد و دستی به شونه اش زد خطاب به اون دو نفر گفت" خیلی ممنون اما میل ندارم، فعلا "
اینقدر برای جونگکوک ضعیف شده بود که با اینقدرا چیزیش نمیشد
روز ها مشید که حتی لب به یه لیوان آب هم نزده بود پس با اینقدر مشکلی پیش نمیومد
با رفتن جیا جین با صدای آرومی رو به جونگکوک برای این همه زیادرویش کرد" جونگکوک میدونم تو فشاری اما بهتر نیست یکم با این دختر خوش برخورد باشی؟"
جونگکوک آهی کشید و "اه بس کن جین"
جونگکوک بعد حرفش دوباره جامش و پر کرد و سر کشید از جاش بلند شد و دستی به شونه جین زد و شب بخیری گفت و بعد به طرف اتاق خوابشون راهی شد
جین نگاهی به میز خالی کرد و آهی کشید قطعا اگه جونگکوک حقیقت و میفهمید هیچ وقت این رفتار هارو نمیکرد یاشاد خیلی بدتر برخورد میکرد
جین هم باقی مونده نوشیدنشو سر کشید و به طرف اتاق خودش به راه افتاد
...
شب خیلی سختی براش بود فکر و خیال امون بهش نداده بود میشه گفت فقط دو ساعت خوابیده اونم در حالی که از گریه بیحال شده بود
با افتادن نور خورشید روی صورت بی نقصش از جاش بلند شد توی تخت نشست و دستی به صورتش کشید رد اشکاش روی صورتش خشک شده بودن از تخت امد پایین و شروع به مرتب کردن تختش کرد که مصادف شد با در زدن اتاقش و وارد شدن جین، جین چند قدمی به طرفش امد که جیا بار آخر ملافه رو روی تختش درست کرد و صاف ایستاد صبح بخیری گفت که جین متوجه چشمای قرمزش شد فهمیدن اینکه از دیشب تا حالا گریه کرده اصلا کار سختی نبود به خوبی از چشمای قرمز از اشک و لبای و بینی قرمز میشد فهمید جین در یک کلمه جویای حالش شد جین"خوبی؟"
جیا سرتکون داد اما معلوم که داره دروغ میگه جین بیشتر از این کشش نداد چون دلیلش و خوب میدونست پس فقط برنامه جیا رو برای امروز پرسید جین"میخوای چکار کنی؟"
جیا به طرفش برگشت و با صدای گرقته گفت "کار هر روزم میرم سرکار و بعد بیمارستان"
بعد حرفش سمت سرویس اتاق قدم برداشت قبل از اینکه وارد بشه جین گفت "بیرون منتظرتم" سری تکون داد و در رو بست جین بعد جیا از اتاق بیرون رفت و سمت پذیرایی قدم براشت....
شونه ای به موهاش زد و بار دیگه به خودش نگاه کرد رنگش خیلی پریده و چشماش خیلی گود افتاده پس سعی کرد یکم با آرایش اینارو مخفی کنه گرم پودر و خط چشم و برق لبش و از کیفش خارج کرد و مشغول شد
حالا یکم بهتر شده حداقل از وضع که مثل یه مرده شده بود درامد، کتشو کیفش رو برداشت از اتاقش خارج شد از پله ها پایین رفت و به پذیرایی رسید صبح بخیری گفت و کنار جین روبه روی جونگکوک نشست جیا"ببخشید که منتظرتون گذاشتم" نینا لبخندی بهش زد و گفت "نه عزیزم ماهم الان آمديم" در مقابلش لبخند کم رنگی زد که اصلا دیده نمیشد
اصلا میل نداشت پس فقط کمی از لیوان آب پرتقالش نوشید و از جاش بلند شد دیگه تحمل این جو رو نداشت پس با عذرخواهی گفت "خیلی از زحماتتون متشکرم من دیگه باید برم" در حالی که کیف و کتش رو روی دستش مینداخت نینا گفت" تو که چیزی نخوردی عزیزم" جین هم با سرش حرف نینا رو تایید کرد "آره جیا چیزی نخوردی حالت بد میشه"
جیا اول به نینا بعد جین نگاه کرد و دستی به شونه اش زد خطاب به اون دو نفر گفت" خیلی ممنون اما میل ندارم، فعلا "
اینقدر برای جونگکوک ضعیف شده بود که با اینقدرا چیزیش نمیشد
روز ها مشید که حتی لب به یه لیوان آب هم نزده بود پس با اینقدر مشکلی پیش نمیومد
۳۲.۶k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.