🌑🍷وقتی مافیا بود 🍷 part :۸

_همینی که گفتم از فردا میای خونه ی من پدر بزرگ وپدرم و عمو این تصمیم رو گرفتن که تو تا همیشه پیش من بمونی !
+ا..اما من نمی‌خوام (با بغض)
_متاسفم اما دیشب پدرم بهم گفت اگر منم نخوام باید باهم باشیم 😏
+ازت متنفرم جئون جونگ کوک باورم نمیشه خیلی بدجنسی
_😏ته لیا رو برد پیش خودش و تا الان دخترونگیشو ازش گرفته بنظرت ما نباید دست بکار بشین بیب
+چییی ...به من دست نزن عوضی
کوک اومد بلند بشه که منم زود از زیر دستش در رفتم و سوییچ رو برداشتم و زود سوار ماشین کوک شدم
تا جایی که میتونستم گاز دادم
واقعا باورم نمیشه البته از یه مافیا انتظار بیشتری هم نمیره !
همینجوری توی افکارم بودم که یهو دیدم ماشین ترمزش کار نمیکنه
+لعنتی
یه گوشی داشت زنگ میخورد تو ماشین برش داشتم+ا..الو
_گفتم که پیش من بمون نگفتم !حالا بورو به جهنم
+چی ....جیغغغغغغ
ویو راوی :
آره درست بود ا.ت خورده بود به یه حیوون و ماشین چپ کرده بود .اما کوک چرا این کارو کرد؟
چیزی از کسی شنیده بود ؟