جسیکا:چندروزی میشدمنوآیرین وپونی رسیده بودیم سئول مااصلیت
جسیکا:چندروزی میشدمنوآیرین وپونی رسیده بودیم سئول مااصلیتمون کره ایه اماآمریکازندگی میکردیم ما
سه مثل خواهرمیمونم خوب چون ایام تعطیلی بود اومدیم سئول.یه خونه اجاره کردیم روبه پونی کردم دوباره
مث همیشه داشتباگوشیش ورمیرفت آیرین هم توحموم منم داشتم باگوشیم ورمیرفتم بلکه نوبتم بشه برم
.حموم
آیرین:داشتم سرمومیشستم چون کف حموم پرشامپوبودسرخوردم افتادم زمین.اولش پام خیلی دردنمیکرد
گفتم اشکالی نیس پیش میاددیگ بلندشدم سرموشستم بدنموخشک کردم لباسموپوشیدم موقعیکه خواستم شلوار
.پاکنم پام به یه شدت خیلی زیاددردگرفت یه جیغ بنفش کشیدم پونی اومدپشت درحموم
پونی:آیرین آیرین آیرین چیشدچیکارکردی مردی؟زنده ای؟
جسیکا:آیرین دروبازکن قلبم اومده تودهنم دزداومده سکته کردی؟
آیرین:انقدرزیادحرف زدنکه فرصت حرف زدن به منم ندادن با صدای بلندگفتم:من خوبم شمایه چیزیتون
هس فقط خوردم زمین پام دردمیکنه وووای
پونی:خوب دروبازکن بیایم کمکت دختره ی دستوپاچلفتی
آیرین:اممم خوب...چیزه...من...اممم.خوب....شلوارپام نیس
جسی:وای مگ شرت پات نیس
آیرین:آره هس
پونی:خوب زرمفت نزن دروبازکن
آیرین:دروبه زوربازکردم چون نشسته بودم زمین برام سخت بود دروبازکنم
پونی:وای نگاه کن میتونی بلندشی؟
جسی:پس چرااگه میتونس که نمی نشست
آیرین:خوب حالاخیلی دردنمی کنه میتونم پاشم.به زوربلندشدم رفتم رومبل بادستم موهاموازرو صورتم کنار
زدم.به پونی گفتم سشواروشونه روبیاره بعدازاینکه موهاموشونه کردم بلندشدم دردپام کم شده بودیابهتره
بگم دیگ دردنمیکرد
پونی:تواین چندروزیکه اومده بودیم سئول یه بارهم نرفته بودم خریدبه جسی گفتم:بریم خرید
جسی:آره بایدبریم من تاحالاپاساژهای سئول رونگشتم
آیرین:آره جونننت
جسی:خوب چیه هوس کردم
پونی:من هوس کردم
آیرین:واییی دوباره ایندوتاکل کل کردن بلندشین بریم آماده شیم
پونی:با صدای بلندآیرین به خودم اومدم رفتم تواتاقم کمدروبازکردم یه بلوزسبزآبی بافتنی بایه دامن کوتاه
پایین زانوهام پوشیدم یه کفش ورزشی با سفیدچین چین پامکردم موهامودوطرفه بافتم یه جوراب ساق بلندتا
نقشه ای فانتزی پاکردم
جسیکا:رفتم تواتاق یه لباس تابالای زانوهام پاکردم رنگ صورتی کمرنگ موهاموفرکردم کیفموبرداشتم یه
کفش پاشنه بلندسیاه پاکردم
آیرین:لباس زرشکی یه سانتیمترتاپایین زانوهام پاکردم کفش ساده سفیدپاکردم موهامو صاف کردم یه وری
زدم یه تل باپاپیون سفیدگذاشتم سرم
اومدم بیروندیدم پایین منتظرمن نرفتم پایین باهمدیگه رفتیم توحیاط منتظرایستادیم تاجسیکاماشینواز
.پارکینگ بیاره
سوارماشین شدیم
یه کم دورترماشینوپارک کردیم
وپیاده شدیم
هرسه تامون داشتیم خیلی خانومانه راه
میرفتیم
بعدازاینکه کل پاساژاروگشتیم
وهمشونوخالی کردیم وکلیم مسخره بازی دراوردیم پلاستیکاروبرداشتیم که برگردیم
اینبارخانومانه ترراه میرفتیمO_o
وکلی کلاس میزاشتیم که من اومدم که باکلاس
راه برم که پام گیرکردبه پای یکی
ولی لحظه اخرکه میخواستم بیوفتم ازاون یاروگرفتم که اون پرت شد
زمین ومن افتادم روش
یعنی فاجعه بدترازاین ممکنه ایا؟😱 😱 😱
اون یارو:به به خوش میگذره دیگه
دوره زمونه عوض شده جدیدا
دخترا واسه مخ زنی خودشونو میندازن روپسرای خوشکل😏 😏 😏 😏
:وای وای چقدرم که توخوشکلی
یارو:هردختریو که میبینی کشته مرده ی منه
همشون ارزشونویه بارمنوازنزدیک ببینن
وازنظرشون خیلیم خوشکلن
:هه اره به توهماتت برس
یارو:چیه حسودیت شد؟
:گفتم که به توهماتت برس
رفتم سوارماشین شدم
واون یارو(اسم گزاشت واسه بچمo_O)روباتوهماتش تنهاگزاشتم
پونی وجسی همزمان:چراقرمزشدی؟
:من؟کی؟چی؟
پونی:عمم الان هیچی
جسی:ایول
وبعدهردولبخنددندون نماتحویلم دادن
جسی ماشین رو روشن کرد.
رسیدیم خونه جسی ماشین رو توی پارکینگ برد ماهم همونجا پیاده شدیم
رفتیم تو خونه من رفتم تو اتاق خودم لباسامو پرت کردم رو تخت خودمم رو کاناپه دراز کشیدم
رفتم تو فکر یعنی اون یارو کی بود که اینجوری گفت گفت که الان همه ی دخترا کشته مردشن وای خدا آیرین خیلی دست و پا چلفتییا _
پونی:
رفتم تو اتاق با شوق لباسامو که خریده بودم عوضیدم وای خیلی بهم میومدددد نگاهی به ساعت کردم ساعت 8:30 دقیقه شب وای مامان گشنمه واییی دلمممم وای دلم خودااااااااااا رفتم پایین چیزی بخورم دیدم جسیکا داره غذا میپزه وای ندل وای خدااااا یا صدای بلند جیغ زدم:جسیییییییی عاشقتممممممم
جسی:داشتم ندل رو میریختم توی ظرف که با صدای بلند پونی همش ریخت کف آشپزخونه وای پونی خدا بگم چیکارت نکنه الان چی بخوریم گشنگی دارم میمیرم
آیرین:انقدر رفته بودم تو فکر که با صدای جسی و پونی به خودم اومدم که دا
سه مثل خواهرمیمونم خوب چون ایام تعطیلی بود اومدیم سئول.یه خونه اجاره کردیم روبه پونی کردم دوباره
مث همیشه داشتباگوشیش ورمیرفت آیرین هم توحموم منم داشتم باگوشیم ورمیرفتم بلکه نوبتم بشه برم
.حموم
آیرین:داشتم سرمومیشستم چون کف حموم پرشامپوبودسرخوردم افتادم زمین.اولش پام خیلی دردنمیکرد
گفتم اشکالی نیس پیش میاددیگ بلندشدم سرموشستم بدنموخشک کردم لباسموپوشیدم موقعیکه خواستم شلوار
.پاکنم پام به یه شدت خیلی زیاددردگرفت یه جیغ بنفش کشیدم پونی اومدپشت درحموم
پونی:آیرین آیرین آیرین چیشدچیکارکردی مردی؟زنده ای؟
جسیکا:آیرین دروبازکن قلبم اومده تودهنم دزداومده سکته کردی؟
آیرین:انقدرزیادحرف زدنکه فرصت حرف زدن به منم ندادن با صدای بلندگفتم:من خوبم شمایه چیزیتون
هس فقط خوردم زمین پام دردمیکنه وووای
پونی:خوب دروبازکن بیایم کمکت دختره ی دستوپاچلفتی
آیرین:اممم خوب...چیزه...من...اممم.خوب....شلوارپام نیس
جسی:وای مگ شرت پات نیس
آیرین:آره هس
پونی:خوب زرمفت نزن دروبازکن
آیرین:دروبه زوربازکردم چون نشسته بودم زمین برام سخت بود دروبازکنم
پونی:وای نگاه کن میتونی بلندشی؟
جسی:پس چرااگه میتونس که نمی نشست
آیرین:خوب حالاخیلی دردنمی کنه میتونم پاشم.به زوربلندشدم رفتم رومبل بادستم موهاموازرو صورتم کنار
زدم.به پونی گفتم سشواروشونه روبیاره بعدازاینکه موهاموشونه کردم بلندشدم دردپام کم شده بودیابهتره
بگم دیگ دردنمیکرد
پونی:تواین چندروزیکه اومده بودیم سئول یه بارهم نرفته بودم خریدبه جسی گفتم:بریم خرید
جسی:آره بایدبریم من تاحالاپاساژهای سئول رونگشتم
آیرین:آره جونننت
جسی:خوب چیه هوس کردم
پونی:من هوس کردم
آیرین:واییی دوباره ایندوتاکل کل کردن بلندشین بریم آماده شیم
پونی:با صدای بلندآیرین به خودم اومدم رفتم تواتاقم کمدروبازکردم یه بلوزسبزآبی بافتنی بایه دامن کوتاه
پایین زانوهام پوشیدم یه کفش ورزشی با سفیدچین چین پامکردم موهامودوطرفه بافتم یه جوراب ساق بلندتا
نقشه ای فانتزی پاکردم
جسیکا:رفتم تواتاق یه لباس تابالای زانوهام پاکردم رنگ صورتی کمرنگ موهاموفرکردم کیفموبرداشتم یه
کفش پاشنه بلندسیاه پاکردم
آیرین:لباس زرشکی یه سانتیمترتاپایین زانوهام پاکردم کفش ساده سفیدپاکردم موهامو صاف کردم یه وری
زدم یه تل باپاپیون سفیدگذاشتم سرم
اومدم بیروندیدم پایین منتظرمن نرفتم پایین باهمدیگه رفتیم توحیاط منتظرایستادیم تاجسیکاماشینواز
.پارکینگ بیاره
سوارماشین شدیم
یه کم دورترماشینوپارک کردیم
وپیاده شدیم
هرسه تامون داشتیم خیلی خانومانه راه
میرفتیم
بعدازاینکه کل پاساژاروگشتیم
وهمشونوخالی کردیم وکلیم مسخره بازی دراوردیم پلاستیکاروبرداشتیم که برگردیم
اینبارخانومانه ترراه میرفتیمO_o
وکلی کلاس میزاشتیم که من اومدم که باکلاس
راه برم که پام گیرکردبه پای یکی
ولی لحظه اخرکه میخواستم بیوفتم ازاون یاروگرفتم که اون پرت شد
زمین ومن افتادم روش
یعنی فاجعه بدترازاین ممکنه ایا؟😱 😱 😱
اون یارو:به به خوش میگذره دیگه
دوره زمونه عوض شده جدیدا
دخترا واسه مخ زنی خودشونو میندازن روپسرای خوشکل😏 😏 😏 😏
:وای وای چقدرم که توخوشکلی
یارو:هردختریو که میبینی کشته مرده ی منه
همشون ارزشونویه بارمنوازنزدیک ببینن
وازنظرشون خیلیم خوشکلن
:هه اره به توهماتت برس
یارو:چیه حسودیت شد؟
:گفتم که به توهماتت برس
رفتم سوارماشین شدم
واون یارو(اسم گزاشت واسه بچمo_O)روباتوهماتش تنهاگزاشتم
پونی وجسی همزمان:چراقرمزشدی؟
:من؟کی؟چی؟
پونی:عمم الان هیچی
جسی:ایول
وبعدهردولبخنددندون نماتحویلم دادن
جسی ماشین رو روشن کرد.
رسیدیم خونه جسی ماشین رو توی پارکینگ برد ماهم همونجا پیاده شدیم
رفتیم تو خونه من رفتم تو اتاق خودم لباسامو پرت کردم رو تخت خودمم رو کاناپه دراز کشیدم
رفتم تو فکر یعنی اون یارو کی بود که اینجوری گفت گفت که الان همه ی دخترا کشته مردشن وای خدا آیرین خیلی دست و پا چلفتییا _
پونی:
رفتم تو اتاق با شوق لباسامو که خریده بودم عوضیدم وای خیلی بهم میومدددد نگاهی به ساعت کردم ساعت 8:30 دقیقه شب وای مامان گشنمه واییی دلمممم وای دلم خودااااااااااا رفتم پایین چیزی بخورم دیدم جسیکا داره غذا میپزه وای ندل وای خدااااا یا صدای بلند جیغ زدم:جسیییییییی عاشقتممممممم
جسی:داشتم ندل رو میریختم توی ظرف که با صدای بلند پونی همش ریخت کف آشپزخونه وای پونی خدا بگم چیکارت نکنه الان چی بخوریم گشنگی دارم میمیرم
آیرین:انقدر رفته بودم تو فکر که با صدای جسی و پونی به خودم اومدم که دا
۴۷۶.۸k
۱۷ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.