هر چه قدم هایم را بر میدارم بیشتر سیاهی تاریکی جلو میاید
هر چه قدم هایم را بر میدارم بیشتر سیاهی تاریکی جلو میاید پایش را روی گلویم گذاشته و خفه ام میکند این سزای یک فردیست بیگانه کسی که فرار کرده اما حال فهمیده که فقط در مورد همه چیز اشتباه کرده . جای فرار خودش را در مراب انداخته و هر چه دست و پا میزند بیشتر فرو خواهد رفت این سزای فکر بیش از حد است .
ناشناخته بودن را همیشه حمل میکند.
و این تلاش بیهوده را فقط خودم خواهم دید.
و این شرح حالیست از یک بیگانه :نا امید ،امیدوار امیدوار امیدوار
ریتم ، صدای باران ، اشک هایی که با اشک های ابر قاطی میشد ، دست هایش کجاست که دست های سردم را بگیرد بگوید دست هایت سرد شده و بین دست های گرمش بپیچد، کجاست که اشک هایم را پاک کند. اصلا میخواهم فریاد بزنم کی بوده ای کی میایی دلم دیگر تحمل ندارد دلم نازک شده چه کردی که همه چیز را فراموش کرده ام؟ با بغضم چه کنم؟ این همه حس بینهایتم را چه کنم؟ این همه حقیقیت تلخ را کجای قلبم جای بدهم؟ گذشتن یا نگذشتن سه سال است که نیستی هیچ وقت نیستی هیچ چیز تغییر نکرده نمیخواهی همراه باران بیایی؟
تنها باید غرق شوم در قطره های باران حتی دیگر اشک هم نمی توانم بریزم حالا با احساسم چه کنم؟ باید همه این هارا درونم جای دهم
- (اثر فینلی)
ناشناخته بودن را همیشه حمل میکند.
و این تلاش بیهوده را فقط خودم خواهم دید.
و این شرح حالیست از یک بیگانه :نا امید ،امیدوار امیدوار امیدوار
ریتم ، صدای باران ، اشک هایی که با اشک های ابر قاطی میشد ، دست هایش کجاست که دست های سردم را بگیرد بگوید دست هایت سرد شده و بین دست های گرمش بپیچد، کجاست که اشک هایم را پاک کند. اصلا میخواهم فریاد بزنم کی بوده ای کی میایی دلم دیگر تحمل ندارد دلم نازک شده چه کردی که همه چیز را فراموش کرده ام؟ با بغضم چه کنم؟ این همه حس بینهایتم را چه کنم؟ این همه حقیقیت تلخ را کجای قلبم جای بدهم؟ گذشتن یا نگذشتن سه سال است که نیستی هیچ وقت نیستی هیچ چیز تغییر نکرده نمیخواهی همراه باران بیایی؟
تنها باید غرق شوم در قطره های باران حتی دیگر اشک هم نمی توانم بریزم حالا با احساسم چه کنم؟ باید همه این هارا درونم جای دهم
- (اثر فینلی)
۳.۴k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.