فیک کوک «پسر دایی»

فیک کوک «پسر دایی»
پارت 3
.
.
ات ویو:
رفتیم نشستیم و یه ذره صحبت کردیم و من قهوه اوردم و اینا مادر کوک گفت
^دخترم با کوک چند لحظه برید بالا ما حرف بزنیم.
_زن دایی ببخشید ولی مگه بچه ایم؟
&عزیزم زن دایی یه چیزی میگه به حرفش گوش کن بدو بالا تو اتاق با کوک. بدو.بچه پرو.
_کوک پاشو بریم
+بریم.
رفتیم بالا همین که کوک در رو بست اومد و سفت بغلم کرد و گفت
+ات خیلی دلم برات تنگ شده بود اونجا درس نتونستم فشارت بدم.
من تو شوک بودم که یهو منم بغلش کردم
_م.. من... منم... د... دلم برات ت.. تنگ شده.. بو... د
+چرا لکنت گرفتی؟ 😂
_هیچی.
از هم جدا شدیم
+بگو ببینم من نبودم رل زدی یا نه؟
_یا نه 😂😂
+منو مسخره میکنی؟
با بالشت زد تو سر ات که ات سرش به....رفت (فک کنم متوجه شدید😉)
یه اطلاع رسانی: کوک داخل سئول زندگی میکنه و کوک و ات و خانواده هاشون خیلی با هم رفت و امد میکنن بعد کوک برای کنسرتش رفت امریکا . اره دیگه.