چند پارتی جونگکوک
چند پارتی جونگکوک
وقتی استادت بود.
⁴
لیا: دخترهی چندش! چیکار کردی که دل جونگکوک رو بردی؟ هاا؟
ات: خودت میدونی ازش بدم میاد! من چمیدونم چرا باهام اینطوری میکنه؟
اینو گفتم و از اونجا دور شدم
بعد از ظهر:
استاد جئون گفت بیام پارک کنار خیابون
ات: سلام استاد
کوک: سلام....بیا...اینم برگه های امتحان
ات: ممنون
کوک: حواست باشه کسی تقلب نکنه....به چانیول هم گفتم اونم کمک دستته
ات: بله
کوک: کسی تقلب کرد بهم بگو تا از نمرش کم کنم
ات: بله
کوک: .....با من ازدواج میکنی؟
ات: بل...چ..چی گفتید؟
کوک: میدونم خیلی یهویی و مزخرف شد....اما دیگه نمیدونستم چطوری بهت اعتراف کنم....روز اول که دیدمت گفتم دختر دردسر سازی هستی
ات: .........
کوک: میدونم هول شدی اما....میشه به درخواستم فکر کنی؟
ات: ولی...استاد ...
کوک: بیرون از محوطهی دانشگاه نیازی نیست استاد صدام کنی....بهم بگو جونگکوک
حالا نظرت.....راجب پیشنهادم چیه؟ البته میدونم که از من بدت میاد ولی......
ات: اینطور نیست! ... من فقط از شما بدم میومد چون حس میکردم از من بدتون میاد و بهم سخت گیری میکردید
کوک: واقعا؟ خوب حالا که فهمیدی دوست دارم.....الان نظرت چیه؟
ات: ....خوب.....من الان نمیتونم چیزی بگم.....
کوک: باشه....بهت فرصت میدم که راجب پیشنهادم فکر کنی....هفتهی بعد که اومدم دانشگاه جوابتو بهم بگو
فعلا خدافظ
ات: خ..خدافظ
اون قضیه فکرم رو حسابی مشغول کرد!
یعنی چی که از من خواستگاری میکنه؟
اما فک میکردم از من خیلی بدش میاد
پس چرا اینطوری باهام رفتار کرد؟
یا داره سر کارم میزاره؟
فکرم حسابی مشغول بود
رفتم خونه و یکم استراحت کردم که شب شد شد و باید میخواییدم
صبح:
برگه های امتحان رو پخش کردیم و من و چانیول مواظب بودیم که کسی تقلب نکنه
که در کلاس باز شد و استاد جئون اومد داخل
کوک: سلام
چانیول: سلام استاد....فکر کردیم امروز نمیاید
کوک: میدونم ولی تونستم بیام کلاس
دیگه شما دوتا برید سر جاتون بشینید و امتحان بدید
رفتم نشستم سر جام و امتحان رو دادم
زنگ آخر:
دیگه حوصله نمیکردم سر کلاس تاریخ آقای لی بشینم.
فقط امیدوارم زنگ زودتر بخوره
که زنگ هم خورد و رفتیم بیرون
تا خواستم از مدرسه خارج بشم استاد جئون دست منو گرفت و گفت: ........
بچه ها خواستم یه مطلبی رو بهتون بگم
من اونقدر ها هم بیکار نیستم که همهی وقتم رو بزارم پای فیک نویسی
الان چند نفر درخواستی دادن اما من واقعا نمیتونم همشون رو بنویسم یکم درکم کنید
نمیتونم همش فیک ها رو زود به زود بزارم
وقتی برگشتم ویس گفتم که نمیتونم زود به زود فیک بزارم پس یکم درکم کنید♡
این پارت شرط نداره اما حمایت کنید لطفا🌱
با کامنت بیشتر خوشحال میشم تا لایک💓
وقتی استادت بود.
⁴
لیا: دخترهی چندش! چیکار کردی که دل جونگکوک رو بردی؟ هاا؟
ات: خودت میدونی ازش بدم میاد! من چمیدونم چرا باهام اینطوری میکنه؟
اینو گفتم و از اونجا دور شدم
بعد از ظهر:
استاد جئون گفت بیام پارک کنار خیابون
ات: سلام استاد
کوک: سلام....بیا...اینم برگه های امتحان
ات: ممنون
کوک: حواست باشه کسی تقلب نکنه....به چانیول هم گفتم اونم کمک دستته
ات: بله
کوک: کسی تقلب کرد بهم بگو تا از نمرش کم کنم
ات: بله
کوک: .....با من ازدواج میکنی؟
ات: بل...چ..چی گفتید؟
کوک: میدونم خیلی یهویی و مزخرف شد....اما دیگه نمیدونستم چطوری بهت اعتراف کنم....روز اول که دیدمت گفتم دختر دردسر سازی هستی
ات: .........
کوک: میدونم هول شدی اما....میشه به درخواستم فکر کنی؟
ات: ولی...استاد ...
کوک: بیرون از محوطهی دانشگاه نیازی نیست استاد صدام کنی....بهم بگو جونگکوک
حالا نظرت.....راجب پیشنهادم چیه؟ البته میدونم که از من بدت میاد ولی......
ات: اینطور نیست! ... من فقط از شما بدم میومد چون حس میکردم از من بدتون میاد و بهم سخت گیری میکردید
کوک: واقعا؟ خوب حالا که فهمیدی دوست دارم.....الان نظرت چیه؟
ات: ....خوب.....من الان نمیتونم چیزی بگم.....
کوک: باشه....بهت فرصت میدم که راجب پیشنهادم فکر کنی....هفتهی بعد که اومدم دانشگاه جوابتو بهم بگو
فعلا خدافظ
ات: خ..خدافظ
اون قضیه فکرم رو حسابی مشغول کرد!
یعنی چی که از من خواستگاری میکنه؟
اما فک میکردم از من خیلی بدش میاد
پس چرا اینطوری باهام رفتار کرد؟
یا داره سر کارم میزاره؟
فکرم حسابی مشغول بود
رفتم خونه و یکم استراحت کردم که شب شد شد و باید میخواییدم
صبح:
برگه های امتحان رو پخش کردیم و من و چانیول مواظب بودیم که کسی تقلب نکنه
که در کلاس باز شد و استاد جئون اومد داخل
کوک: سلام
چانیول: سلام استاد....فکر کردیم امروز نمیاید
کوک: میدونم ولی تونستم بیام کلاس
دیگه شما دوتا برید سر جاتون بشینید و امتحان بدید
رفتم نشستم سر جام و امتحان رو دادم
زنگ آخر:
دیگه حوصله نمیکردم سر کلاس تاریخ آقای لی بشینم.
فقط امیدوارم زنگ زودتر بخوره
که زنگ هم خورد و رفتیم بیرون
تا خواستم از مدرسه خارج بشم استاد جئون دست منو گرفت و گفت: ........
بچه ها خواستم یه مطلبی رو بهتون بگم
من اونقدر ها هم بیکار نیستم که همهی وقتم رو بزارم پای فیک نویسی
الان چند نفر درخواستی دادن اما من واقعا نمیتونم همشون رو بنویسم یکم درکم کنید
نمیتونم همش فیک ها رو زود به زود بزارم
وقتی برگشتم ویس گفتم که نمیتونم زود به زود فیک بزارم پس یکم درکم کنید♡
این پارت شرط نداره اما حمایت کنید لطفا🌱
با کامنت بیشتر خوشحال میشم تا لایک💓
۲۰.۰k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.