دروغ به توان عشق پارت ۴
نگاه کردم دیدم که این همون پسرست آخه چرا محل ندادم هون جوری به راهم ادامه میدادم جلوی پام وایستاد از در ماشین پیاده شد گف ( سوارشو میرسونمت)( باشه ) رفتیم سوار شدم ماشین وسط راه بودیم اونجا بستنی فروشی بود چشام داس برق میزد یهو دیدم وایستاد گف ( چه طعمی میخوای)( برای چی منکه ازت چی نخواستم )( اره معلومه داشتی با چاشت مغازه رو قورت میدادی )( هه شکلاتی میخوام )( اون رفت فکرم مشغول شد الان این چرا ید فعی مهربون شد نمی فهمم دید با دو تا بستی آمد یکی شکلاتی یکی موزی ایش موز دوست داره ،( بیا ) شروع کردم به خوردن دیدم زل زده به من رد نگاش گرفتم دیدم لبام شکلاتی شده یهویی آمد زبونش رو لبام کشید اوه بی حرکت موندم این چیکار کرد یکه نیشگون ازش گرفتم ( آخه آوخ دختر چته جای تشکره آخ )( خوب کردم تا تو باشی دیگه از این کارا نکنی ) رسیدم به خونه ( اهم ممنون ) ( خواهش راستی فردا میبینمت ) رفتم داخل خودم رو تخت پرت کردم آخه این چرا همچین کرد قلبم دوباره شروع کرد به تپیدن دوباره همون حس عجیب اسم این چیه
جونگ کوک ) رسوندم به خونش آه با یاد آوری امروز نا خودآگاه خندیدم آه یعنی چی اوف رسیدم خونه خدمتکارا آمد تعظیم کردن اجوما کتم گرف گف خوش آمدی پسرم مرسی اجوما رفتم اتاقم خودم پرت کردم به فکر فرو رفتم
ا،/ ت بلند شدم یک صبحانه خوردم لباس فرمم پوشیدم از مامان بابا خداحافظی کردم رفتم دم در دیدم جونگ کوک به ماشین تکیه داده برام دست تکن دادگف ( بدو که دیر میشه )( چرا آمدی خودم داشتم میومدم )( آمد دستم گرفت داخل ماشین سوار کرد ( حرف نزن ،) یه قیافه کیوت گرف خندم گرف اونم شروع به رانندگی رسیدم مدرسه پیاده شدم سریع رفتم داخل کلای جونگ کوک پشتم آمد پشتم نشت معلم شروع کرد به درس دادن ) زنگ تفریح )
داشتم میرفتم سر میز ناهار خوری با یکی برخوردم دیدم این پسره قلدری گف ( دخترک احمق چیکار کردی ) دستشو مشت کرد که میخواست بزنیم که یهو یکی دستشو گرف دیدم اون ....
( پايان پارت ۴ حمایتم کنین لایک کامنت فراموش نشه منتظرم هستم بای تا پارت بعدی )
جونگ کوک ) رسوندم به خونش آه با یاد آوری امروز نا خودآگاه خندیدم آه یعنی چی اوف رسیدم خونه خدمتکارا آمد تعظیم کردن اجوما کتم گرف گف خوش آمدی پسرم مرسی اجوما رفتم اتاقم خودم پرت کردم به فکر فرو رفتم
ا،/ ت بلند شدم یک صبحانه خوردم لباس فرمم پوشیدم از مامان بابا خداحافظی کردم رفتم دم در دیدم جونگ کوک به ماشین تکیه داده برام دست تکن دادگف ( بدو که دیر میشه )( چرا آمدی خودم داشتم میومدم )( آمد دستم گرفت داخل ماشین سوار کرد ( حرف نزن ،) یه قیافه کیوت گرف خندم گرف اونم شروع به رانندگی رسیدم مدرسه پیاده شدم سریع رفتم داخل کلای جونگ کوک پشتم آمد پشتم نشت معلم شروع کرد به درس دادن ) زنگ تفریح )
داشتم میرفتم سر میز ناهار خوری با یکی برخوردم دیدم این پسره قلدری گف ( دخترک احمق چیکار کردی ) دستشو مشت کرد که میخواست بزنیم که یهو یکی دستشو گرف دیدم اون ....
( پايان پارت ۴ حمایتم کنین لایک کامنت فراموش نشه منتظرم هستم بای تا پارت بعدی )
۷۳.۹k
۳۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.