تک پارتی (وقتی پریود شده بودی و.....)
#فلیکس
#استری_کیدز
با درد شدیدی که توی دلت پیچید سریع چشمات رو باز کردی...
دستت رو روی شکمت گذاشتی و از شدت درد پلکاتو روی هم فشردی..
روز سومی بود که پریود شده بودی و دردت معمولاً توی این روزا بیشتر از همیشه میشد...
سریع با هزار بدبختی از روی تخت بلند شدی...سعی کردی صدای زیادی تولید نکنی تا فلیکس رو که غرق در خواب کنارت روی تخت بود رو بیدار نکنی.
از روی تخت کامل بلند شدی و با کمک نور کمی که از چراغ های کم نور توی حال پذیرایی میومد...به سمت آشپزخونه رفتی تا بلکه یکم قرص برای کاهش دردت پیدا کنی و بخوری.
در یکی از کابینت هارو باز کردی و بسته ی قرص کوچیکی رو از توی برداشتی..
دو تا دونه قرص رو از توی بسته کندی و وارد دهنت کرد و یک لیوان آب هم روش خوردی...
نفس عمیقی کشیدی...
دردت خیلی زیاد بود و میدونستی اون قرص ها هم به این زودیا تاثیری روت نمیزارن...
دستت رو روی اپن گذاشتی و سرت رو پایین انداختی تا نفس بگیری اما...همون لحظه با شنیدن صدایی به سرعت سرت رو بالا آوردی
_ ا.ت..حالت خوبه ؟
با قیافه ی فلیکس که نگران بهت نگاه میکرد مواجه شدی..
دستت رو از روی اپن برداشتی و آروم سرت رو تکون دادی و لبخند کمرنگی زدی
+ آره..خوبم
مشکوک و نگران نگاهت میکرد تا اینکه چشمش به قرص های روی اپن افتاد...
_ پریودی ؟
نفس عمیقی کشیدی و آروم سرت رو تکون دادی
_ از کی ؟
+ روز...سومه
پوفی از کلافگی کشیدی
_ چرا بهم نگفتی
سرت رو پایین انداختی
+ متاسفم...نمیخواستم بیدارت کنم
به سمتت اومد و دستت رو گرفت و توی یک حرکت تورو براید استایل بلند کرد که متعجب شدی...
تورو به سمت مبل اون طرف خال برد و آروم کمکت کرد تا روش بشینی
_ همینجا بشین تا من بیام
به سمت آشپزخونه رفت و کیسه ی آب گرم رو برات حاضر کرد و بعد از چند دقیقه اومد و پایین مبل کنارت زانو زد...
+ لیکسی...نیازی به این کارا نیست من خوبم
چیزی نگفت و کمکت کرد تا روی مبل کامل دراز بکشی
_ مقاومت نکن...بزار کارمو بکنم
لبخندی زدی که کیسه ی آب گرم رو روی شکمت قرار داد
_ گرماش خوبه؟
آروم سرت رو تکون دادی که اونم لبخند رضایتمندی زد
_ فعلا همینجا دراز بکش...باشه؟
+ میشه..توهم بیای پیشم؟
لبخند شیرینی زد و پیشونیت رو بوسید
_ البته که میشه
اومد کنارت و روی مبل جوری که پشتت بهش بود دراز کشید و تورو از پشت توی بغلش گرفت
+ خیلی دوستت دارم لیکسی
بوسه ای به موهات زد
_ منم دوستت دارم عزیزکم
#استری_کیدز
با درد شدیدی که توی دلت پیچید سریع چشمات رو باز کردی...
دستت رو روی شکمت گذاشتی و از شدت درد پلکاتو روی هم فشردی..
روز سومی بود که پریود شده بودی و دردت معمولاً توی این روزا بیشتر از همیشه میشد...
سریع با هزار بدبختی از روی تخت بلند شدی...سعی کردی صدای زیادی تولید نکنی تا فلیکس رو که غرق در خواب کنارت روی تخت بود رو بیدار نکنی.
از روی تخت کامل بلند شدی و با کمک نور کمی که از چراغ های کم نور توی حال پذیرایی میومد...به سمت آشپزخونه رفتی تا بلکه یکم قرص برای کاهش دردت پیدا کنی و بخوری.
در یکی از کابینت هارو باز کردی و بسته ی قرص کوچیکی رو از توی برداشتی..
دو تا دونه قرص رو از توی بسته کندی و وارد دهنت کرد و یک لیوان آب هم روش خوردی...
نفس عمیقی کشیدی...
دردت خیلی زیاد بود و میدونستی اون قرص ها هم به این زودیا تاثیری روت نمیزارن...
دستت رو روی اپن گذاشتی و سرت رو پایین انداختی تا نفس بگیری اما...همون لحظه با شنیدن صدایی به سرعت سرت رو بالا آوردی
_ ا.ت..حالت خوبه ؟
با قیافه ی فلیکس که نگران بهت نگاه میکرد مواجه شدی..
دستت رو از روی اپن برداشتی و آروم سرت رو تکون دادی و لبخند کمرنگی زدی
+ آره..خوبم
مشکوک و نگران نگاهت میکرد تا اینکه چشمش به قرص های روی اپن افتاد...
_ پریودی ؟
نفس عمیقی کشیدی و آروم سرت رو تکون دادی
_ از کی ؟
+ روز...سومه
پوفی از کلافگی کشیدی
_ چرا بهم نگفتی
سرت رو پایین انداختی
+ متاسفم...نمیخواستم بیدارت کنم
به سمتت اومد و دستت رو گرفت و توی یک حرکت تورو براید استایل بلند کرد که متعجب شدی...
تورو به سمت مبل اون طرف خال برد و آروم کمکت کرد تا روش بشینی
_ همینجا بشین تا من بیام
به سمت آشپزخونه رفت و کیسه ی آب گرم رو برات حاضر کرد و بعد از چند دقیقه اومد و پایین مبل کنارت زانو زد...
+ لیکسی...نیازی به این کارا نیست من خوبم
چیزی نگفت و کمکت کرد تا روی مبل کامل دراز بکشی
_ مقاومت نکن...بزار کارمو بکنم
لبخندی زدی که کیسه ی آب گرم رو روی شکمت قرار داد
_ گرماش خوبه؟
آروم سرت رو تکون دادی که اونم لبخند رضایتمندی زد
_ فعلا همینجا دراز بکش...باشه؟
+ میشه..توهم بیای پیشم؟
لبخند شیرینی زد و پیشونیت رو بوسید
_ البته که میشه
اومد کنارت و روی مبل جوری که پشتت بهش بود دراز کشید و تورو از پشت توی بغلش گرفت
+ خیلی دوستت دارم لیکسی
بوسه ای به موهات زد
_ منم دوستت دارم عزیزکم
۷۲.۳k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.