یه مافیا نباید عاشق شه ولی....
یه مافیا نباید عاشق شه ولی....
جیمین هی بهم نزدیکو نزدیکتر میشد تا اینکه رسید بهم یه نگاه به منو سوهو کرد و گفت..
×ات خودتی؟
م..من
×ازدواج کردی؟چرا لعنتی برای چی ازدواج کردی ؟
داری تند میری الانم نمیزاری حرف بزنم
×خب حرف بزن برای چی ازدواج کردی؟(با چشای اشکی)
من ازدواج نکردم این بچه ی توعه جیمین این بچه ایه که وقتی به دنیا اومد باباش پیشش نبود چرا؟چون باباش بهم اعتماد نداشت (اشکاش میریختن روی زمین)
×ای....این بچه ی...م...منه؟
آره بچه ی خودته
×(یه نگاه به بچه کرد و بعد دوثانیه با خوشحالی بچه رو بغل کرد بوسش میکرد)
عشق بابا ببینمت من موچیه من کیه؟قند عسل بابا قربونت بشم من
بدش بهم بچه رو
×نمیدمش بچه ی خودمه
بچمونه نه بچه ی تو
×چه فرقی داشت؟
هرچند از تو بعید نیست منو ول کنی با یکی دیگه ازدواج کنیو بکنیش مامان این بچه
×ات این حرفو نزن یه نگاه به قیافم بکن منو اینجوری دیده بودی؟
نه روز اولی که دیدمت یه مرد جذاب هات که با همه سرد بود ولی الان یه مرد جذاب که خل شده چیز دیگه ای نمیبینم
×(بغلش کرد)
دلم برای بغلت و بوت تنگ شده
(چیزی نمیگفت و گریه میکرد)
(جیمین شروع به بوسیدن ات کرد بچه رو هم بین بازوهای بزرگش نگه داشته بود سوهو خواب بود اما لبخند میزد این لبخند برای چی بود؟)
×ات بیا بریم بهتره بریم عمارت پارتی برای یه وقت دیگه
بریم سرم درد میکنه ....لوسی و آجوما....
×منتظرتن هرروز ازم میپرسن پیدات کردمیا نه
ادمین:ات و جیمین رفتن و رسیدن به عمارت اونجا تغییری نکرده بود البته از بیرون از تو پر غم بود اما این خبر که ات برگشته همه چیزو درست میکنه؟
ویو ات:تو راه سوهو تو بغل جیمین بود برام جالب بود چرا گریه نمیکنه اما طوری خوابش برده بود که انگاری روی ابر دراز کشیده بالاخره رسیدیم سوهو رو از تو بغل جیمین در اووردم و توی بغل خودم گرفتمش در باز شد رفتم تو با کسایی که دیدم دیگه نتونستم طاقت بیارم و پریدم تو بغلشون.
جیمین هی بهم نزدیکو نزدیکتر میشد تا اینکه رسید بهم یه نگاه به منو سوهو کرد و گفت..
×ات خودتی؟
م..من
×ازدواج کردی؟چرا لعنتی برای چی ازدواج کردی ؟
داری تند میری الانم نمیزاری حرف بزنم
×خب حرف بزن برای چی ازدواج کردی؟(با چشای اشکی)
من ازدواج نکردم این بچه ی توعه جیمین این بچه ایه که وقتی به دنیا اومد باباش پیشش نبود چرا؟چون باباش بهم اعتماد نداشت (اشکاش میریختن روی زمین)
×ای....این بچه ی...م...منه؟
آره بچه ی خودته
×(یه نگاه به بچه کرد و بعد دوثانیه با خوشحالی بچه رو بغل کرد بوسش میکرد)
عشق بابا ببینمت من موچیه من کیه؟قند عسل بابا قربونت بشم من
بدش بهم بچه رو
×نمیدمش بچه ی خودمه
بچمونه نه بچه ی تو
×چه فرقی داشت؟
هرچند از تو بعید نیست منو ول کنی با یکی دیگه ازدواج کنیو بکنیش مامان این بچه
×ات این حرفو نزن یه نگاه به قیافم بکن منو اینجوری دیده بودی؟
نه روز اولی که دیدمت یه مرد جذاب هات که با همه سرد بود ولی الان یه مرد جذاب که خل شده چیز دیگه ای نمیبینم
×(بغلش کرد)
دلم برای بغلت و بوت تنگ شده
(چیزی نمیگفت و گریه میکرد)
(جیمین شروع به بوسیدن ات کرد بچه رو هم بین بازوهای بزرگش نگه داشته بود سوهو خواب بود اما لبخند میزد این لبخند برای چی بود؟)
×ات بیا بریم بهتره بریم عمارت پارتی برای یه وقت دیگه
بریم سرم درد میکنه ....لوسی و آجوما....
×منتظرتن هرروز ازم میپرسن پیدات کردمیا نه
ادمین:ات و جیمین رفتن و رسیدن به عمارت اونجا تغییری نکرده بود البته از بیرون از تو پر غم بود اما این خبر که ات برگشته همه چیزو درست میکنه؟
ویو ات:تو راه سوهو تو بغل جیمین بود برام جالب بود چرا گریه نمیکنه اما طوری خوابش برده بود که انگاری روی ابر دراز کشیده بالاخره رسیدیم سوهو رو از تو بغل جیمین در اووردم و توی بغل خودم گرفتمش در باز شد رفتم تو با کسایی که دیدم دیگه نتونستم طاقت بیارم و پریدم تو بغلشون.
۴.۶k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.