سناریو توکیو ریونجرز از باجی [پارت ۴]
سناریو توکیو ریونجرز از باجی [پارت ۴]
برگشتی و دیدی که....
ا/ت : ها؟ باجی سان شما اینجا چیکار میکنی؟ داشتی تعقیبم میکردی؟
باجی با خنده : آره میخواستم باهات حرف بزنم .
ا/ت : خب اگه مشکلی نداری بیا خونه ی من اونجا حرف می زنیم.
باجی : یعنی میخوای منو به خونت راه بدی ؟
ا/ت : آره خب -
باجی: خب بریم.
رسیدین خونه و کلید انداختی درو باز کردی
ا/ت: بفرمایید تو باجی سان.
رفتید داخل
ا/ت دو تا کاسه رامن ( یه نوع نودله) آورد گذاشت رو میز
باجی :آریگاتو
ا/ت :حالا حرفتو بزن
باجی : فردا نیمه شب بیا به همون جایی که دیشب اومدی و مارو اونجا دیدی ،میخوایم مراسم معرفیتو اجرا کنیم
و اینکه الان اومده بودم دنبالت که ببرمت پیش مایکی و چنتا دیگه از بچه ها ، میخوان بیشتر بشناسنت
ا/ت : حتما ، فقط یه سوال ، غیر از من هیچ دختر دیگه ای توی تومان نیست؟
باجی : عضو تومان نه ولی دوس دختر بعضی بچه ها خیلی با تومان رفت آمد دارن میتونی باهاشون رفیق شی ، خواهر مایکی هم هست
ا/ت : * با ذوق* چه خوب پس تنهای تنها نیستم ، ممنون .
باجی: خب حالا پاشو تا ببرمت پیش بقیه
ا/ت : های { باشه}
آماده شدی و از خونه خارج شدین باجی سوار موتور شد و گفت : بپر بالا
ا/ت تبدیل به گوجه میشود
سوار شدی و رفتین ،
باجی خیلی سریع میروند
دیگه دادت در اومد گفتی: باجی سان میشه یکم یواش تر بری دارم میوفتممممممممممم
باجی: سفت بشین نمیوفتی
بعضی جاها که میرفتین رو سرعت گیر یا موتور سر پیچ ها کج میشد برای اینکه نیوفتی کمر باجی رو میگیرفتی و
باجی میگف : هووووی داری چیکار میکنیییی؟
تو هم با خجالت معذرت خواهی میکردی
مشخص بود وقتی دستت بهش میخوره تحریک میشه
(استغفرالله تسبیح من کو؟)
*رسیدین*
از موتور پیاده شدین و رفتین سمت بقیه ...
امیدوارم که خوشتون بیاد ✨💫✨
برگشتی و دیدی که....
ا/ت : ها؟ باجی سان شما اینجا چیکار میکنی؟ داشتی تعقیبم میکردی؟
باجی با خنده : آره میخواستم باهات حرف بزنم .
ا/ت : خب اگه مشکلی نداری بیا خونه ی من اونجا حرف می زنیم.
باجی : یعنی میخوای منو به خونت راه بدی ؟
ا/ت : آره خب -
باجی: خب بریم.
رسیدین خونه و کلید انداختی درو باز کردی
ا/ت: بفرمایید تو باجی سان.
رفتید داخل
ا/ت دو تا کاسه رامن ( یه نوع نودله) آورد گذاشت رو میز
باجی :آریگاتو
ا/ت :حالا حرفتو بزن
باجی : فردا نیمه شب بیا به همون جایی که دیشب اومدی و مارو اونجا دیدی ،میخوایم مراسم معرفیتو اجرا کنیم
و اینکه الان اومده بودم دنبالت که ببرمت پیش مایکی و چنتا دیگه از بچه ها ، میخوان بیشتر بشناسنت
ا/ت : حتما ، فقط یه سوال ، غیر از من هیچ دختر دیگه ای توی تومان نیست؟
باجی : عضو تومان نه ولی دوس دختر بعضی بچه ها خیلی با تومان رفت آمد دارن میتونی باهاشون رفیق شی ، خواهر مایکی هم هست
ا/ت : * با ذوق* چه خوب پس تنهای تنها نیستم ، ممنون .
باجی: خب حالا پاشو تا ببرمت پیش بقیه
ا/ت : های { باشه}
آماده شدی و از خونه خارج شدین باجی سوار موتور شد و گفت : بپر بالا
ا/ت تبدیل به گوجه میشود
سوار شدی و رفتین ،
باجی خیلی سریع میروند
دیگه دادت در اومد گفتی: باجی سان میشه یکم یواش تر بری دارم میوفتممممممممممم
باجی: سفت بشین نمیوفتی
بعضی جاها که میرفتین رو سرعت گیر یا موتور سر پیچ ها کج میشد برای اینکه نیوفتی کمر باجی رو میگیرفتی و
باجی میگف : هووووی داری چیکار میکنیییی؟
تو هم با خجالت معذرت خواهی میکردی
مشخص بود وقتی دستت بهش میخوره تحریک میشه
(استغفرالله تسبیح من کو؟)
*رسیدین*
از موتور پیاده شدین و رفتین سمت بقیه ...
امیدوارم که خوشتون بیاد ✨💫✨
۵.۶k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.