پارت سه
ویو کوک
تهیونگ نزدیکم شد و منو روتختی که پشت سرم بود انداخت خواستم بلد بشم ولی روم خیمه زد خاستم ردش کنم اما دیگه دیر شده بود دستام رو بالای سرم گرفته بود و شروع کرد به بوسیدن و کیس مارک روی گردنم میزد لباسم رو در آورد و لباس خودش رو هم درآورد و با یه حرکت...
(بقیشو با ذهنتون بسازید)😈
تهیونگ نزدیکم شد و منو روتختی که پشت سرم بود انداخت خواستم بلد بشم ولی روم خیمه زد خاستم ردش کنم اما دیگه دیر شده بود دستام رو بالای سرم گرفته بود و شروع کرد به بوسیدن و کیس مارک روی گردنم میزد لباسم رو در آورد و لباس خودش رو هم درآورد و با یه حرکت...
(بقیشو با ذهنتون بسازید)😈
۲۹۷
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.