کاخ سیاه🖤🕸پارت8
پارت8
ا. ت:با صدایی که اومد و گفت غذاهارو بیارید با افتخار از غذاهایی که درست کردم کشیدم توی یه ظرف بزرگ و چیدم رو میز اون اقا رو دیگه ندیدم پس رفتم تو اتاق برای یه کوچولو استراحت اخ پام خیلی درد میکنه باندمو باز کردم و عوضش کردم که صدای عربده ارباب بلند شد وای خدا دوباره چی شده تصمیم گرفتم توجه نکنم چون احتمالا تقسیره من نبود که با صدایی که شنیدم خشکم زد
کوک: این دوکبوکی هارو کی درست کردههه( با عربده ای که کل عمارت لرزید)
ا.ت: چ.... چی د... دوکبوکی... هارو ...... ینی برم بیرون نه بدبخت میشم هیشکی نمیدونه من درست کردم پس قایم میشم اره میرم خارج و اسممو عوض میکنم و ....
اوف چی دارم میگم پولم کجا بود اصن این فکرای مسخره از کجا میاد
رفتم بیرون که لیا رو با یه پوزخند دیدم من مطمعنم که خیلی دقیق اون دوکبوکی رو درست کردم پس کاره خوده لیاست خواستم برم سمتش که دستم توسط کسی کشیده شد....
ا. ت:با صدایی که اومد و گفت غذاهارو بیارید با افتخار از غذاهایی که درست کردم کشیدم توی یه ظرف بزرگ و چیدم رو میز اون اقا رو دیگه ندیدم پس رفتم تو اتاق برای یه کوچولو استراحت اخ پام خیلی درد میکنه باندمو باز کردم و عوضش کردم که صدای عربده ارباب بلند شد وای خدا دوباره چی شده تصمیم گرفتم توجه نکنم چون احتمالا تقسیره من نبود که با صدایی که شنیدم خشکم زد
کوک: این دوکبوکی هارو کی درست کردههه( با عربده ای که کل عمارت لرزید)
ا.ت: چ.... چی د... دوکبوکی... هارو ...... ینی برم بیرون نه بدبخت میشم هیشکی نمیدونه من درست کردم پس قایم میشم اره میرم خارج و اسممو عوض میکنم و ....
اوف چی دارم میگم پولم کجا بود اصن این فکرای مسخره از کجا میاد
رفتم بیرون که لیا رو با یه پوزخند دیدم من مطمعنم که خیلی دقیق اون دوکبوکی رو درست کردم پس کاره خوده لیاست خواستم برم سمتش که دستم توسط کسی کشیده شد....
۸.۷k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.