شکاف p8
بارون اونقدر نبود که خیس آب بشیم و به نظر میومد بزودی قطع بشه
_از تالار چه خبر؟
جواب داد:
_همین امروز فرداس که برم دنبالش...یه جای خوب پیدا کردم که هزینش هم مناسبه
تا خواستم جوابی بدم صدایی مانعم شد:
_لیف میخوای ابجی؟
به جوانی که از شدت لاغری حتی استخون های گونش هم بیرون زده بود نگاه کردم
هر کسی از صد متریش رد میشد میفهمید معتاده
واقعا این جور آدما چرا خودشون رو وابسته ی مواد مخدر میکنن
اصلا کسایی که بهشون مواد میدن چطور دلشون میاد این شکلی بدبختشون کنن
صبر کن ببینم
معتاد....مواد مخدر.....قاچاق...قاچاقچی!!!
خودشه...لعنتی چرا زودتر به ذهنم نرسید
_اگه به سوالام جواب بدی چند تا از لیفاتو میخرم....اول از همه بگو از کی جنس میگیری برای اعتیادت؟
لبخند کریهی که زد باعث شد دندون های زردش مشخص بشه....حالت تهوع گرفتم
_از ساقیم
اخم کردم:
_واضح حرف بزن...از کی؟...اسمش چیه؟
پیتر گفت:
_اینا چیه میپرسی ادلیک؟
_وایسا بعدا بهت میگم
مرد جواب داد:
_والا من که از دوستم میگیرم ولی یه بابایی هست که کلا جنس میاره تو این محل....اولای هفته هم جنس میاره تخس میکنه بین ساقیا
گفتم:
_امروز اولین روز هفتس....پس باید بیاره نه؟
سرش رو خاروند و گفت:
_خب پس امروز وقتشه....شمارش روزا از دستم در رفته آجی...امشب حول و هوش ۱۲ شب میاد سر اون ساختمون بزرگ نیمه کارهه که قراره پاساژ اینا بشه...دو تا خیابون جلوتره فک کنم
اگه نقشه هایی که تو سرمه عملی بشه عالی میشه
مقداری پول گذاشتم کف دستش و رفت
بر خلاف انتظارم بارون شدت گرفت و اگه تا دو دقیقه دیگه زیر بارون میموندیم موش آبکشیده میشدیم
همراه پیتر دویدیم سمت ماشین
_فکر نمیکنی یه توضیح بهم بدهکاری؟
_ببین امروز تونستم یه چیزایی از زیر زبونش دیوید بکشم بیرون....مطمئن نیستم ولی احتمال میدم که کار یه گروه تجارتی خیلی بزرگه که جدا از تجارت قاچاق هم میکنن ...دلیل این پاپوش درست کردن رو نمیدونم ولی حدسم اینه که کاره اونا باشه....میخوام هر جوری هم که شده بتونم وصل بشم به اون گروه و پیداشون کنم
اخماش بشدت رفته بود توهم:
_امکان نداره بزارم همچین کاری بکنی...این دیوونگیه....تو این قدر راحت از وارد شدن تو قاچاقچیا حرف میزنی انگار قراره بری مهد کودک با بچه ها بازی کنی....اونا کم از قاتل و جنایتکار ندارن....میفهمی چقدر خطرناکه؟...اگه پلیس این وسط بگیرتت چی؟...اگه خودشون سر به نیستت کنن من چه خاکی تو سرم بریزم
_از تالار چه خبر؟
جواب داد:
_همین امروز فرداس که برم دنبالش...یه جای خوب پیدا کردم که هزینش هم مناسبه
تا خواستم جوابی بدم صدایی مانعم شد:
_لیف میخوای ابجی؟
به جوانی که از شدت لاغری حتی استخون های گونش هم بیرون زده بود نگاه کردم
هر کسی از صد متریش رد میشد میفهمید معتاده
واقعا این جور آدما چرا خودشون رو وابسته ی مواد مخدر میکنن
اصلا کسایی که بهشون مواد میدن چطور دلشون میاد این شکلی بدبختشون کنن
صبر کن ببینم
معتاد....مواد مخدر.....قاچاق...قاچاقچی!!!
خودشه...لعنتی چرا زودتر به ذهنم نرسید
_اگه به سوالام جواب بدی چند تا از لیفاتو میخرم....اول از همه بگو از کی جنس میگیری برای اعتیادت؟
لبخند کریهی که زد باعث شد دندون های زردش مشخص بشه....حالت تهوع گرفتم
_از ساقیم
اخم کردم:
_واضح حرف بزن...از کی؟...اسمش چیه؟
پیتر گفت:
_اینا چیه میپرسی ادلیک؟
_وایسا بعدا بهت میگم
مرد جواب داد:
_والا من که از دوستم میگیرم ولی یه بابایی هست که کلا جنس میاره تو این محل....اولای هفته هم جنس میاره تخس میکنه بین ساقیا
گفتم:
_امروز اولین روز هفتس....پس باید بیاره نه؟
سرش رو خاروند و گفت:
_خب پس امروز وقتشه....شمارش روزا از دستم در رفته آجی...امشب حول و هوش ۱۲ شب میاد سر اون ساختمون بزرگ نیمه کارهه که قراره پاساژ اینا بشه...دو تا خیابون جلوتره فک کنم
اگه نقشه هایی که تو سرمه عملی بشه عالی میشه
مقداری پول گذاشتم کف دستش و رفت
بر خلاف انتظارم بارون شدت گرفت و اگه تا دو دقیقه دیگه زیر بارون میموندیم موش آبکشیده میشدیم
همراه پیتر دویدیم سمت ماشین
_فکر نمیکنی یه توضیح بهم بدهکاری؟
_ببین امروز تونستم یه چیزایی از زیر زبونش دیوید بکشم بیرون....مطمئن نیستم ولی احتمال میدم که کار یه گروه تجارتی خیلی بزرگه که جدا از تجارت قاچاق هم میکنن ...دلیل این پاپوش درست کردن رو نمیدونم ولی حدسم اینه که کاره اونا باشه....میخوام هر جوری هم که شده بتونم وصل بشم به اون گروه و پیداشون کنم
اخماش بشدت رفته بود توهم:
_امکان نداره بزارم همچین کاری بکنی...این دیوونگیه....تو این قدر راحت از وارد شدن تو قاچاقچیا حرف میزنی انگار قراره بری مهد کودک با بچه ها بازی کنی....اونا کم از قاتل و جنایتکار ندارن....میفهمی چقدر خطرناکه؟...اگه پلیس این وسط بگیرتت چی؟...اگه خودشون سر به نیستت کنن من چه خاکی تو سرم بریزم
۴.۳k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.