فیک🤍کوک
P4
که دیدم خوابه
داشتم نگاهش می کردم که خوابم برد
¥وای خدا چقد رمانتیک
جین:کوک بی رحم خودمونه نه؟
تهیونگ:کوک داداش نمی خوای پاشی
یونا :اینا خیلی کیوتنننن تهیونگییی
جیمین:دوستان عزیز من چشام ایراد پیدا کرده اره؟
جیهوپ:خیلی کیوتن سر و صدا نکنین بخوابن
لیا:هعی شوگاجونی نمی خوای پاشی بی احساس
سوجین:بچه ها خفه بزارید بخوابیم
ات ویو
با صدای بچه ها پاشدم سنگینی روی خودم احساس کردم
جیغ کشیدم
_چته روانی
کوک ویو
وایی سرمو گذاشته بودم روش؟
قبر خودمو کندم
ا/ت ویو
_خبب ببخشید خواب بودم اشتباهی شد
کل اکیپ:چه اشتباه رمانتیکی
سوجین ویو
داشتیم با بچه ها حرف میزدیم که گوشیم زنگ خورد
بله؟
ا/ت ویو
سوجین:الان حالش چطورهه
جیمین:چیزی شده سوجین
سوجین:جیمین مامانم حالش بده باید برگردم
جیمین :منم باهات میام
(مثلا رفتن دیگه خدای چیزی نداره که بنویسم😂🗿)
ا/ت ویو
بلاخره رسیدیم
چه خونه ی قشنگی بود خونه که نه عمارتت
¥اوه کوک می خوای ا/ت از خوشحالی پرواز کنه
کوک پوزخند زد
ات ویو
یه چشم غره ای به تهری رفتم
رفتیم داخل
_خب دخترا سمت راست
پسرا بریم سمت چپ
یه اتاق بزرگ با تم توسی سفید بود از پنجره میشد پسرارو دید
سریع رفتم روی مبل و مسخره بازی در اوردم
لیا :ا/ت دلدرد گرفتم بسههه
یونا:(به ا/ت بالش پرت می کنه )
تهری:ا/ت جونم پسرا سوژمون کردن بسهه😂😂
کوک ویو
داشتیم وسایلمون رو می چیدیم که چشمم خورد به ا/ت وای خدا این بشر خیلیی طنزه
کل بچه ها داشتن بهشون میخندیدن منم که روده بر شده بودم
_بچه ها بریم غذا درس کنیم
جین:حرف نزن کثیف خوان خودم درس می کنم
_هیونگ دلت میاد اینا رو به کوک بگی؟
تهیونگ:باهم درس کنیمممم
خبببب رسیدیم به بخش شرط🗿🚬
۱۰ تا لایک
که دیدم خوابه
داشتم نگاهش می کردم که خوابم برد
¥وای خدا چقد رمانتیک
جین:کوک بی رحم خودمونه نه؟
تهیونگ:کوک داداش نمی خوای پاشی
یونا :اینا خیلی کیوتنننن تهیونگییی
جیمین:دوستان عزیز من چشام ایراد پیدا کرده اره؟
جیهوپ:خیلی کیوتن سر و صدا نکنین بخوابن
لیا:هعی شوگاجونی نمی خوای پاشی بی احساس
سوجین:بچه ها خفه بزارید بخوابیم
ات ویو
با صدای بچه ها پاشدم سنگینی روی خودم احساس کردم
جیغ کشیدم
_چته روانی
کوک ویو
وایی سرمو گذاشته بودم روش؟
قبر خودمو کندم
ا/ت ویو
_خبب ببخشید خواب بودم اشتباهی شد
کل اکیپ:چه اشتباه رمانتیکی
سوجین ویو
داشتیم با بچه ها حرف میزدیم که گوشیم زنگ خورد
بله؟
ا/ت ویو
سوجین:الان حالش چطورهه
جیمین:چیزی شده سوجین
سوجین:جیمین مامانم حالش بده باید برگردم
جیمین :منم باهات میام
(مثلا رفتن دیگه خدای چیزی نداره که بنویسم😂🗿)
ا/ت ویو
بلاخره رسیدیم
چه خونه ی قشنگی بود خونه که نه عمارتت
¥اوه کوک می خوای ا/ت از خوشحالی پرواز کنه
کوک پوزخند زد
ات ویو
یه چشم غره ای به تهری رفتم
رفتیم داخل
_خب دخترا سمت راست
پسرا بریم سمت چپ
یه اتاق بزرگ با تم توسی سفید بود از پنجره میشد پسرارو دید
سریع رفتم روی مبل و مسخره بازی در اوردم
لیا :ا/ت دلدرد گرفتم بسههه
یونا:(به ا/ت بالش پرت می کنه )
تهری:ا/ت جونم پسرا سوژمون کردن بسهه😂😂
کوک ویو
داشتیم وسایلمون رو می چیدیم که چشمم خورد به ا/ت وای خدا این بشر خیلیی طنزه
کل بچه ها داشتن بهشون میخندیدن منم که روده بر شده بودم
_بچه ها بریم غذا درس کنیم
جین:حرف نزن کثیف خوان خودم درس می کنم
_هیونگ دلت میاد اینا رو به کوک بگی؟
تهیونگ:باهم درس کنیمممم
خبببب رسیدیم به بخش شرط🗿🚬
۱۰ تا لایک
۷.۵k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.