☆ رئیس خرابکار من ☆
(نمردم هنوز زندم نگران نباشین)
Part5
از زبان ا/ت •
صبح با صدای زنگ در بیدار شدم همونجوری خوابالو رفتم درو باز کردم، لیا بود ( اگه یادتون باشه لیا دوستش بود)
لیا: خره تا کی میخوای بخوابی یه روز تعطیلی ها پاشو ببینم
ا/ت: اگه پا نشده بودم که تو هنوز پشت در بودییی
لیا: ایم سو ساری بیب😔✋
ا/ت: بچه پر رو..... راستی امشب میخوام با سونبه و سوجین و یه چند تا از بچه های شرکت ( جین و نامجون رو اینجوری میگه که لیا منحرف نشه) برم بیرون بیا کمک کن لباس انتخاب کنم
لیا: لتس گووووو
ا/ت: صد بار گفتم انگلیسی حرف نزن خررر
لیا: باشه بابا
ا/ت: خب....
پرش زمانی به ساعت ۸ شب*
لیا مجبورم کرد یه پیرهن زرد ( اسلاید دو) بپوشم ولی از حق نگذریم سلیقه اش خوبه ها زیاد ام واسه بستن موهام خودمو اذیت نکردم گوجه بالا بستم و تاماااام
قرار بود سوجین اونی بیاد دمبالم واسه همین دم در وایسادم که بعد چند دیقه رسید و تو ماشین اوهه سونبه و رئیس و جین شی ام بودن
جلو جا نبود واسه همین خواستم برم عقب بشینم که رئیس پیاده شد
نامجون: تو بیا بشین جلو من میرم عقب ( اخی بچم...)
ا/ت: لازم نکرده دراز بی خاصیت تو بشین سر جات
خواستم در ماشینو باز کنم که زیر بغلمو گرفت بلندم کرد گذاشتم جلو و سریع رفت نشست عقب ( همونجوری که نینی کوچولو ها رو میخوان بلند کنن زیر بغلشونو میگیرن... همونجوری بلندش کرد)
ا/ت: بخدا این چندتا تخته کم داره
سوجین: نه... تازه زیادم داره
جین: * با یه خنده ی منحرف و یه نگاه پررررررر معنا به نامجون خیره میشه*
نامجون: بعدا برات توضیح میدم فقط اونجوری نگام نکن
جین: بااااااشههههه
سوجین: خب حالا اکیپی اومدیم بیرون نظرتون چیه بجز قرارمون تو بار جا های دیگه ام بریم
هیون: فکر خوبه حالا کجا بریم؟
جین: بریم باغ وحش خانواده نامجونو ببینیم*خنده شیشه پاک کنی*
ا/ت: پس احترام به کجا رفته •-•
جین: عجب خنگیه شوخی که ندارم من با شما جدی میگم بریم مامان کوالا و بابا کوالا و باقی خانوادت اشو ببینیم دیگه
سوجین: پس مقصد اول باغ وحشششش
جین: هی نام... چرا ساکتی؟*اروم*
نام: ها... چی میگم هیونگ میشه یجا تنها باهات حرف بزنم؟
جین: باشه
••••••••••••••
شما را تا قرنی دیگر در خماری میگذارم
بای باییییی 😔👋
Part5
از زبان ا/ت •
صبح با صدای زنگ در بیدار شدم همونجوری خوابالو رفتم درو باز کردم، لیا بود ( اگه یادتون باشه لیا دوستش بود)
لیا: خره تا کی میخوای بخوابی یه روز تعطیلی ها پاشو ببینم
ا/ت: اگه پا نشده بودم که تو هنوز پشت در بودییی
لیا: ایم سو ساری بیب😔✋
ا/ت: بچه پر رو..... راستی امشب میخوام با سونبه و سوجین و یه چند تا از بچه های شرکت ( جین و نامجون رو اینجوری میگه که لیا منحرف نشه) برم بیرون بیا کمک کن لباس انتخاب کنم
لیا: لتس گووووو
ا/ت: صد بار گفتم انگلیسی حرف نزن خررر
لیا: باشه بابا
ا/ت: خب....
پرش زمانی به ساعت ۸ شب*
لیا مجبورم کرد یه پیرهن زرد ( اسلاید دو) بپوشم ولی از حق نگذریم سلیقه اش خوبه ها زیاد ام واسه بستن موهام خودمو اذیت نکردم گوجه بالا بستم و تاماااام
قرار بود سوجین اونی بیاد دمبالم واسه همین دم در وایسادم که بعد چند دیقه رسید و تو ماشین اوهه سونبه و رئیس و جین شی ام بودن
جلو جا نبود واسه همین خواستم برم عقب بشینم که رئیس پیاده شد
نامجون: تو بیا بشین جلو من میرم عقب ( اخی بچم...)
ا/ت: لازم نکرده دراز بی خاصیت تو بشین سر جات
خواستم در ماشینو باز کنم که زیر بغلمو گرفت بلندم کرد گذاشتم جلو و سریع رفت نشست عقب ( همونجوری که نینی کوچولو ها رو میخوان بلند کنن زیر بغلشونو میگیرن... همونجوری بلندش کرد)
ا/ت: بخدا این چندتا تخته کم داره
سوجین: نه... تازه زیادم داره
جین: * با یه خنده ی منحرف و یه نگاه پررررررر معنا به نامجون خیره میشه*
نامجون: بعدا برات توضیح میدم فقط اونجوری نگام نکن
جین: بااااااشههههه
سوجین: خب حالا اکیپی اومدیم بیرون نظرتون چیه بجز قرارمون تو بار جا های دیگه ام بریم
هیون: فکر خوبه حالا کجا بریم؟
جین: بریم باغ وحش خانواده نامجونو ببینیم*خنده شیشه پاک کنی*
ا/ت: پس احترام به کجا رفته •-•
جین: عجب خنگیه شوخی که ندارم من با شما جدی میگم بریم مامان کوالا و بابا کوالا و باقی خانوادت اشو ببینیم دیگه
سوجین: پس مقصد اول باغ وحشششش
جین: هی نام... چرا ساکتی؟*اروم*
نام: ها... چی میگم هیونگ میشه یجا تنها باهات حرف بزنم؟
جین: باشه
••••••••••••••
شما را تا قرنی دیگر در خماری میگذارم
بای باییییی 😔👋
۷.۴k
۲۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.