سلامممم خب بریم سراغ ادامه داستان
سلامممم خب بریم سراغ ادامه داستان
هفت پسر +دختر
پارت ۴
ویو یونا *
چشمام رو باز کردم روی یه تخت بزرگ بودم پاشدم همون طور که چشمام رو میمالیدم از اتاق اومدم بیرون که یه خانم رو دیدم رفتم سمتش و پیرهنش رو کشیدم
+ببخشید خاله من کجام؟
خانمه برگشت منو بغل کرد و بهم لبخند زد
*اوه بیدار شدین خانم کایزر شما خونه هستید
+اوووووو راستییییی خاله چرا بیدارم نکردی ؟ اه الان نصف روزو از دست دادم
زنه با لبخند جوابم رو داد خیلی مهربون بود
*من معذرت میخوام خانم
لبخندی بهم زدو رفتیم سمت اشپز خونه منو روی اپن گذاشت و رفت سمت سبزیها و شروع به خورد کردنشون کرد منم تماشا میکردم که صدای اون آقاهه دیروزیه رو شنیدم
فرانک:اجوما یونا رو ندی.....اوه پس اینجایی نگرانت بودم
اومد سمتم و بغلم کرد
+عمو مرسی که نجاتم دادی
فرانک :اوه خاهش در ضمن اسم من فرانکه و از الان اوپا ی تو ام
+باشه پس از این به بعد میگم اوپا فرانک
فرانک : افرین ولی همون اوپا هم کافیه حالا هم برو عمارت رو بگرد کوچولو سوالم داشتی سربازا جواب میدن
منو گذاشت زمین منم از آشپزخونه خارج شدم تا همه جا رو قششششنگ بگردم
بی خبر از اینکه اپا فرانک امشب به یه مهمونی میره و کلی آدم رو میکشه ....
....................
۴سال بعد
هفت پسر +دختر
پارت ۴
ویو یونا *
چشمام رو باز کردم روی یه تخت بزرگ بودم پاشدم همون طور که چشمام رو میمالیدم از اتاق اومدم بیرون که یه خانم رو دیدم رفتم سمتش و پیرهنش رو کشیدم
+ببخشید خاله من کجام؟
خانمه برگشت منو بغل کرد و بهم لبخند زد
*اوه بیدار شدین خانم کایزر شما خونه هستید
+اوووووو راستییییی خاله چرا بیدارم نکردی ؟ اه الان نصف روزو از دست دادم
زنه با لبخند جوابم رو داد خیلی مهربون بود
*من معذرت میخوام خانم
لبخندی بهم زدو رفتیم سمت اشپز خونه منو روی اپن گذاشت و رفت سمت سبزیها و شروع به خورد کردنشون کرد منم تماشا میکردم که صدای اون آقاهه دیروزیه رو شنیدم
فرانک:اجوما یونا رو ندی.....اوه پس اینجایی نگرانت بودم
اومد سمتم و بغلم کرد
+عمو مرسی که نجاتم دادی
فرانک :اوه خاهش در ضمن اسم من فرانکه و از الان اوپا ی تو ام
+باشه پس از این به بعد میگم اوپا فرانک
فرانک : افرین ولی همون اوپا هم کافیه حالا هم برو عمارت رو بگرد کوچولو سوالم داشتی سربازا جواب میدن
منو گذاشت زمین منم از آشپزخونه خارج شدم تا همه جا رو قششششنگ بگردم
بی خبر از اینکه اپا فرانک امشب به یه مهمونی میره و کلی آدم رو میکشه ....
....................
۴سال بعد
۱۲.۸k
۲۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.