*عشق و خوشی اندازه 1 اپسیلون*پارت2
سلام سلام بازم من اومدم با ی پارت جذاب دیگه از بوکم
لیندا: چقدر حرف میزنی برو سراغ پارت دیگه من از ذوق دارم میمیرم
+ اوکی حالا چرا حرص میخوری؟ پوستت چروک میشه دیگه هری نمیاد بگیرتتا!
هری: هی چرا از من مایه میزاری؟ برو سر کارت دیگه موخمونو خورد
+باشه نخور منو
__________________________________________________
هری و لیندا به همراه رونالد به سرسرا رفتن و همون موقع بود که رونالد هرمیون و کرام که پشت هری در حال رد شدن بود را دید.
و زمان رقص قهرمان ها فرا رسید.
و چون هری تا حالا مهارتی در زمینه رقص دو نفره نداشت مثل چوب خشک حرکت میکرد ولی لیندا مدیریت رقص را بر عهده گرفت و رقص زیبایی را به پایان رسوندن. و نوبت رقص جوانتر ها با آهنگ راکی بود و چون لیندا رقص با این آهنگ را خیلی خوب بلد بود، رقص زیبایی را تحویا داد به طوری که چشم همه را به دنبال خودش کشیده بود.
و بعد از رقص لیندا دست (به قول دراکو: پاتح) را کشید و به یکی از راهرو های خلوت قلعه برد.
( اِ فکر بد بد درباره بچه هام نکنید! 😠)
لیندا بخاطر رقص پر تحرکی که داشت نفس نفس میزد و به هری خیره شده بود! آروم آروم دستشو دور گردن هری حلقه کرد و نفسشو بیرون داد.
لیندا: هری؟؟
هری: بله
لیندا: میشه تا وقتی زنده هستم پادشاه قلبم باشی؟
هری: نَمَنَد؟؟؟
دراکو: پاتح لیندا به این واضحی داره میگه بیا با من وارد رابطه شو!!
لیندا با شنیدن صدای دراکو دستاشو از دور گردن هری باز کرد و عقب رفت.
هری: دراکو تو چرا همیشه عین جن ظاهر میشی؟
دراکو: 😶
(هری اصلی از توی فیلم: بابا من کی اینجوری با دراکو حرف زدم؟ جان من وقتی میخواید فن فیک بنویسید اینجوری شخصیتم را از بین نبرید!!)
پرش زمانی به آخر شب/از👅لیندا
مثل همیشه لبه یکی از پنجره های قلعه نشسته بودم و داشتم به پدرم و آخرین وردی که قبل مرگش بهم یاد داد فکر میکردم.
همهی مردم فکر میکنن اونشب فقط هری بود که در مقابل حمله ولدمورت زنده موند، اشتباه اونشب به من و خانوادمم حمله شد و پدرم فقط تونست با وردStrong defensive shield از من محافظت کنه. و اونشب ولدمورت همه ی خانوادمو کشت.
و بعد از اون من توی پرورشگاه زندگی کردم.
از اون موقع هر کتابی تو دنیای جادوگرا بود و میخوندم تا بتونم راهی برای شکست ولدمورد پیدا کنم.
ی روزی ی کتاب پیدا کردم چیزی از مطالبش نمیفهمیدم. ولی زمانی که هری باسیلیسک و شکست داد و قسمتی از ولدمورت را کشت. اون کتاب و درک کردم چون شبیه داستان هری نوشته شده بود و توی داستان نوشته بود چطوری میتونم ولدمورت را شکست بدم. هفت چیزکه تا الان یکیش به دست هری و یکیش به دست دامبلدور از بین رفته و میمونه پنج تا، پنج تا هورکراکس تا نابودی کامل ولدمورت.
لایک و کامنت فراموش نشه!♡
لیندا: چقدر حرف میزنی برو سراغ پارت دیگه من از ذوق دارم میمیرم
+ اوکی حالا چرا حرص میخوری؟ پوستت چروک میشه دیگه هری نمیاد بگیرتتا!
هری: هی چرا از من مایه میزاری؟ برو سر کارت دیگه موخمونو خورد
+باشه نخور منو
__________________________________________________
هری و لیندا به همراه رونالد به سرسرا رفتن و همون موقع بود که رونالد هرمیون و کرام که پشت هری در حال رد شدن بود را دید.
و زمان رقص قهرمان ها فرا رسید.
و چون هری تا حالا مهارتی در زمینه رقص دو نفره نداشت مثل چوب خشک حرکت میکرد ولی لیندا مدیریت رقص را بر عهده گرفت و رقص زیبایی را به پایان رسوندن. و نوبت رقص جوانتر ها با آهنگ راکی بود و چون لیندا رقص با این آهنگ را خیلی خوب بلد بود، رقص زیبایی را تحویا داد به طوری که چشم همه را به دنبال خودش کشیده بود.
و بعد از رقص لیندا دست (به قول دراکو: پاتح) را کشید و به یکی از راهرو های خلوت قلعه برد.
( اِ فکر بد بد درباره بچه هام نکنید! 😠)
لیندا بخاطر رقص پر تحرکی که داشت نفس نفس میزد و به هری خیره شده بود! آروم آروم دستشو دور گردن هری حلقه کرد و نفسشو بیرون داد.
لیندا: هری؟؟
هری: بله
لیندا: میشه تا وقتی زنده هستم پادشاه قلبم باشی؟
هری: نَمَنَد؟؟؟
دراکو: پاتح لیندا به این واضحی داره میگه بیا با من وارد رابطه شو!!
لیندا با شنیدن صدای دراکو دستاشو از دور گردن هری باز کرد و عقب رفت.
هری: دراکو تو چرا همیشه عین جن ظاهر میشی؟
دراکو: 😶
(هری اصلی از توی فیلم: بابا من کی اینجوری با دراکو حرف زدم؟ جان من وقتی میخواید فن فیک بنویسید اینجوری شخصیتم را از بین نبرید!!)
پرش زمانی به آخر شب/از👅لیندا
مثل همیشه لبه یکی از پنجره های قلعه نشسته بودم و داشتم به پدرم و آخرین وردی که قبل مرگش بهم یاد داد فکر میکردم.
همهی مردم فکر میکنن اونشب فقط هری بود که در مقابل حمله ولدمورت زنده موند، اشتباه اونشب به من و خانوادمم حمله شد و پدرم فقط تونست با وردStrong defensive shield از من محافظت کنه. و اونشب ولدمورت همه ی خانوادمو کشت.
و بعد از اون من توی پرورشگاه زندگی کردم.
از اون موقع هر کتابی تو دنیای جادوگرا بود و میخوندم تا بتونم راهی برای شکست ولدمورد پیدا کنم.
ی روزی ی کتاب پیدا کردم چیزی از مطالبش نمیفهمیدم. ولی زمانی که هری باسیلیسک و شکست داد و قسمتی از ولدمورت را کشت. اون کتاب و درک کردم چون شبیه داستان هری نوشته شده بود و توی داستان نوشته بود چطوری میتونم ولدمورت را شکست بدم. هفت چیزکه تا الان یکیش به دست هری و یکیش به دست دامبلدور از بین رفته و میمونه پنج تا، پنج تا هورکراکس تا نابودی کامل ولدمورت.
لایک و کامنت فراموش نشه!♡
۲.۴k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.