𝒘𝒉𝒂𝒕 𝒉𝒂𝒑𝒑𝒆𝒏𝒆𝒅
𝒘𝒉𝒂𝒕 𝒉𝒂𝒑𝒑𝒆𝒏𝒆𝒅
𝕻𝖆𝖗𝖙_2۷
جنگکوک: امیدوارم. خانوم ولی تا اونجایی که بقیه میگن اسمش شوگاه بزرگ ترین مافیای ایتالیاه.
ا/ت: نگران نباش حلش میکنم.
جنگکوک: خیلی ممنونم.
ا/ت: "لبخند"
ویو ا/ت
تفریبا ی ۴ ساعت گذشته بود که رسیدیم. از جنگکوک خداحافظی کردم و رفتم هتل. تا کار های عمارتم داخل ایتالیا اوکی بشه.
صبح بیدار شدم. کارای لازم رو انجام دادم ی کت شلوار مشکی پوسیدم رفتم شرکت.
تا رفتم داخل دیدم منشی شرکتم داره با ی مردی دعوا میکنه و مرده گلدون روی میز رو شکست.
هعی میگفت اون رئیس بیشعورتون کجاست.
منم رفتم نزدیکش گفتم.....
ا/ت: اینجا چه خبره؟!(با داد)
شوگا: برای بار اخر میگم رئیس تون کجاست(عصبی داد)
ا/ت: رئیس این شرکت منم حالا فرمایش؟!
شوگا: معلوم هست تو کدوم گوری هستی؟!
ا/ت: اینش به شما مربوط نمیشه.
شوگا: همتون رو میکشم
ا/ت: اقا لطفاً بیاید داخل اتاق من دربارش صحبت کنیم.
شوگا:........
(ا/ت شوگا رفتن داخل اتاق)
ا/ت: خوب مشکلتون چیه؟!
شوگا: یعنی تو نمیدونی؟!
همه اینا بخاطر توه.
ا/ت: من؟!
شوگا: بله شما.
ا/ت: م..... م.. من متوجه حرفاتون نمیشم؟!
شوگا: ببین خانوم دوست دختر من که با دنیا عوضش نمی کنم ی بار امده بودیم بیرون. گفت دم این شرکته نگهدار من ی کاری دارم. وقتی امد داخل دیگه بر نگشت. الان من میخوام بدونم چه بلایی سرش اوردید.
ا/ت: این اتفاق کی افتاده؟!
شوگا: یک هفته پیش
ا/ت: خوب ی لحظه
(با تلفنش زنگ زد به جنگکوک ببینه چخبره)
جنگکوک: بله خانم.
ا/ت: بیا ببین تو دوربینا ی هفته پیش در ساعت ۸ چه اتفاقی افتاده؟!
جنگکوک: چشم میشه لبتاپتون رو بدبد.
ا/ت: بیا.
(دارن دوربین رو نگاه میکنن)
شوگا: ن... نه.. نه.. امکان داره(با بقض)
ا /ت: واقعا متاسفم.
جنگکوک: این یعنی الان دوست دخترتون امدن اینجا و برای برگشت از ی در دیگه رفتن بیرون که تو همون ثانیه ی ماشین بهشون زده.
متاسفم.
شوگا: ا.... ا.... ا.. از کجا معلوم زنده باشه.
تو کدوم بیمارستانه؟
ا/ت: نمیدونم. ی لحظه صبر کن
(دارن دوربینا رو میبینن)
ا/ت: انگار یکی از قصد زده بهش و جنازشم برده.
شوگا: لعنتی
لعنت به شرکتتون لعنت به همتون.
ا/ت: اقا لطفاً اروم باشید
شوگا: همین الان شرکت رو بده به من.
ا/ت: اگر ندم چی؟!
شوگا:(اسلحه رو گرفت رو سر جنگکوک)
شوگا: ایشون میمیرن.
ا/ت: تو عمرن بتونی ی ادم رو بکشی.
شوگا: من ی مافیام.
هرکاری هم میتونم بکنم. گشتن این جوجه هم برای من کاری نداره حالا.
بکششمش یا شرکت رو میدی به من؟!
𝕻𝖆𝖗𝖙_2۷
جنگکوک: امیدوارم. خانوم ولی تا اونجایی که بقیه میگن اسمش شوگاه بزرگ ترین مافیای ایتالیاه.
ا/ت: نگران نباش حلش میکنم.
جنگکوک: خیلی ممنونم.
ا/ت: "لبخند"
ویو ا/ت
تفریبا ی ۴ ساعت گذشته بود که رسیدیم. از جنگکوک خداحافظی کردم و رفتم هتل. تا کار های عمارتم داخل ایتالیا اوکی بشه.
صبح بیدار شدم. کارای لازم رو انجام دادم ی کت شلوار مشکی پوسیدم رفتم شرکت.
تا رفتم داخل دیدم منشی شرکتم داره با ی مردی دعوا میکنه و مرده گلدون روی میز رو شکست.
هعی میگفت اون رئیس بیشعورتون کجاست.
منم رفتم نزدیکش گفتم.....
ا/ت: اینجا چه خبره؟!(با داد)
شوگا: برای بار اخر میگم رئیس تون کجاست(عصبی داد)
ا/ت: رئیس این شرکت منم حالا فرمایش؟!
شوگا: معلوم هست تو کدوم گوری هستی؟!
ا/ت: اینش به شما مربوط نمیشه.
شوگا: همتون رو میکشم
ا/ت: اقا لطفاً بیاید داخل اتاق من دربارش صحبت کنیم.
شوگا:........
(ا/ت شوگا رفتن داخل اتاق)
ا/ت: خوب مشکلتون چیه؟!
شوگا: یعنی تو نمیدونی؟!
همه اینا بخاطر توه.
ا/ت: من؟!
شوگا: بله شما.
ا/ت: م..... م.. من متوجه حرفاتون نمیشم؟!
شوگا: ببین خانوم دوست دختر من که با دنیا عوضش نمی کنم ی بار امده بودیم بیرون. گفت دم این شرکته نگهدار من ی کاری دارم. وقتی امد داخل دیگه بر نگشت. الان من میخوام بدونم چه بلایی سرش اوردید.
ا/ت: این اتفاق کی افتاده؟!
شوگا: یک هفته پیش
ا/ت: خوب ی لحظه
(با تلفنش زنگ زد به جنگکوک ببینه چخبره)
جنگکوک: بله خانم.
ا/ت: بیا ببین تو دوربینا ی هفته پیش در ساعت ۸ چه اتفاقی افتاده؟!
جنگکوک: چشم میشه لبتاپتون رو بدبد.
ا/ت: بیا.
(دارن دوربین رو نگاه میکنن)
شوگا: ن... نه.. نه.. امکان داره(با بقض)
ا /ت: واقعا متاسفم.
جنگکوک: این یعنی الان دوست دخترتون امدن اینجا و برای برگشت از ی در دیگه رفتن بیرون که تو همون ثانیه ی ماشین بهشون زده.
متاسفم.
شوگا: ا.... ا.... ا.. از کجا معلوم زنده باشه.
تو کدوم بیمارستانه؟
ا/ت: نمیدونم. ی لحظه صبر کن
(دارن دوربینا رو میبینن)
ا/ت: انگار یکی از قصد زده بهش و جنازشم برده.
شوگا: لعنتی
لعنت به شرکتتون لعنت به همتون.
ا/ت: اقا لطفاً اروم باشید
شوگا: همین الان شرکت رو بده به من.
ا/ت: اگر ندم چی؟!
شوگا:(اسلحه رو گرفت رو سر جنگکوک)
شوگا: ایشون میمیرن.
ا/ت: تو عمرن بتونی ی ادم رو بکشی.
شوگا: من ی مافیام.
هرکاری هم میتونم بکنم. گشتن این جوجه هم برای من کاری نداره حالا.
بکششمش یا شرکت رو میدی به من؟!
۵.۳k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.