دروغ اجباری پارت 5
دروغ اجباری
پارت 5
#تهیونگ
هیونگ گفت که رزی عاشق من شده ولی خب من دوسش نداشتم حالاام که اینو فهمیدم میخواستم جلوش خفن بازی در بیارم.
رزی و دوستش که اومدن، رزی اندازه 2 ثانیه به چشمام نگاه و بعدش نگاهشو برداشت.
تو چشماش غم و نگرانی و استرس معلوم بود.
احتمالا نگران این بود که منم دوسش دارم یا نه.
#سهساعتبعد
رزی پاشد بره بیرون یکم قدم بزنه رفت تو اتاق پشتی لباسشو عوض کرد(عکس لباسشو میزارم )گوشیش و هندزفریشو برداشت و رفت بیرون.
تهیونگ:بچه ها بنظرتون برم دنبالش؟شاید بتونم خفن بازی دربیارم!
همه گفتن برو به غیر از جیمین که فقط داشت نگاه میکرد و چیزی نمیگفت.
پارت 5
#تهیونگ
هیونگ گفت که رزی عاشق من شده ولی خب من دوسش نداشتم حالاام که اینو فهمیدم میخواستم جلوش خفن بازی در بیارم.
رزی و دوستش که اومدن، رزی اندازه 2 ثانیه به چشمام نگاه و بعدش نگاهشو برداشت.
تو چشماش غم و نگرانی و استرس معلوم بود.
احتمالا نگران این بود که منم دوسش دارم یا نه.
#سهساعتبعد
رزی پاشد بره بیرون یکم قدم بزنه رفت تو اتاق پشتی لباسشو عوض کرد(عکس لباسشو میزارم )گوشیش و هندزفریشو برداشت و رفت بیرون.
تهیونگ:بچه ها بنظرتون برم دنبالش؟شاید بتونم خفن بازی دربیارم!
همه گفتن برو به غیر از جیمین که فقط داشت نگاه میکرد و چیزی نمیگفت.
۱۶.۱k
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.