گربه کوچولو
PART3
ویو کوک (بعد از خواب)
بیدار شدم،دیدم لینا پیشم خوابیده ، خیلی آروم بلند شدم و رفتم حمام ، یه دوش بیست مینی گرفتم
از حموم اومدم بیرون که دیدم لینا داره میره سمت اتاقم
رفتم پیشش نازش کردم و به طرف اتاقم رفتم تا لباس بردارم
ویو لینا
وقتی بیدار شدم دیدم کوک نیست
رفتم پایین دنبالش که گشنم شد
داشتم میرفتم به سمت آشپز خونه که دیدم کوک از حموم در اومده ، وای بدنش خیلی جذاب بود و همونجا نشستم و داشتم به قیافه ی هاتش نگاه میکردم که دیدم داره میاد سمتم ، کوک آروم سرمو ناز کرد و رفت سمت اتاقش ، فکر کنم عاشقش شدم
حالا چیکار کنم ؟( از خودش پرسید)
ویو کوک:
وقتی رفتم تو اتاقم یه لباس بیرونی پوشیدم (عکس میزارم) و موهام رو خشک کردم، از اتاق خارج شدم
داشتم میرفتم شرکت پیش بابام چون دیروز موقع عمل کردن لینا بهم گفت برم پیشش،توی حال لینا رو دیدم رفتم بقلش کردم سرشو بوس دادم و بعدش بهش گفتم "بابات داره میره شرکت مراقب خودت باش"
نمیدونم لینا حرفام رو میفهمه یا نه ولی همینجوری بهش گفتم
ویو لینا:
کوک با لباس بیرونی از اتاقش اومد بیرون گرفتم بوسم داد (منحرف نشید) و بهم گفت که داره میره بیرون ، وقتی کوک از در خارج شد ، آدم شدم و داشتم میرفتم طرف آشپز خونه که دیدم یهو....
ادامه دارد....
پایان این پارت
شرط
۱۴ لایک
۹ کامنت
ولی واقعا سر این فیک هیچی به ذهنم نمیرسه و مخم تا همین الان گوزید
یه سری امتحانات نهایی داریم فردا تجربی امتحان دارم هیچی نخوندم
برام دعا کنید بیست یا حداقل نوزده بگیرم
اگه نمره ی خیلی خوبی بگیرم قول میدم هر روز چهار پارت بزارم
راستی یه تشکر بدهکارم به کسایی که حمایت میکنن، واقعا مرسی(✿ ♡‿♡)
ویو کوک (بعد از خواب)
بیدار شدم،دیدم لینا پیشم خوابیده ، خیلی آروم بلند شدم و رفتم حمام ، یه دوش بیست مینی گرفتم
از حموم اومدم بیرون که دیدم لینا داره میره سمت اتاقم
رفتم پیشش نازش کردم و به طرف اتاقم رفتم تا لباس بردارم
ویو لینا
وقتی بیدار شدم دیدم کوک نیست
رفتم پایین دنبالش که گشنم شد
داشتم میرفتم به سمت آشپز خونه که دیدم کوک از حموم در اومده ، وای بدنش خیلی جذاب بود و همونجا نشستم و داشتم به قیافه ی هاتش نگاه میکردم که دیدم داره میاد سمتم ، کوک آروم سرمو ناز کرد و رفت سمت اتاقش ، فکر کنم عاشقش شدم
حالا چیکار کنم ؟( از خودش پرسید)
ویو کوک:
وقتی رفتم تو اتاقم یه لباس بیرونی پوشیدم (عکس میزارم) و موهام رو خشک کردم، از اتاق خارج شدم
داشتم میرفتم شرکت پیش بابام چون دیروز موقع عمل کردن لینا بهم گفت برم پیشش،توی حال لینا رو دیدم رفتم بقلش کردم سرشو بوس دادم و بعدش بهش گفتم "بابات داره میره شرکت مراقب خودت باش"
نمیدونم لینا حرفام رو میفهمه یا نه ولی همینجوری بهش گفتم
ویو لینا:
کوک با لباس بیرونی از اتاقش اومد بیرون گرفتم بوسم داد (منحرف نشید) و بهم گفت که داره میره بیرون ، وقتی کوک از در خارج شد ، آدم شدم و داشتم میرفتم طرف آشپز خونه که دیدم یهو....
ادامه دارد....
پایان این پارت
شرط
۱۴ لایک
۹ کامنت
ولی واقعا سر این فیک هیچی به ذهنم نمیرسه و مخم تا همین الان گوزید
یه سری امتحانات نهایی داریم فردا تجربی امتحان دارم هیچی نخوندم
برام دعا کنید بیست یا حداقل نوزده بگیرم
اگه نمره ی خیلی خوبی بگیرم قول میدم هر روز چهار پارت بزارم
راستی یه تشکر بدهکارم به کسایی که حمایت میکنن، واقعا مرسی(✿ ♡‿♡)
۱۳.۹k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲