فیک تهیونگ پارت 6
+ از حرفی که زد زورم گرفته بود و داشت مسخرم می کرد خواستم بزنم تو صورتش که دستم گرفته شد
تهیونگ : باید میرفتم دنبال یئون که بعدش بریم خرید چون خیلی لباس برا خودش نیاورده بودو قرار بود اینجا خرید کنه رفتم دانشگاه و رسیدم دم درش که کوک رو دیدم.... های هیونگ یئون رو ندیدی؟ راستی همکلاسین؟
کوک : به آقای کیم تهیونگ معروف ریئس شرکت kt میبنم که اومدن دنبال... عه ولش کن الان اون لقبه براش زوده... آره همکلاسیم اصلا نگم براتون خانم غوغا کردن روز اول اون از دخترایی که حسودی میکردن بهش فک کن یئون رو با تو ببینن چی میشه
تهیونگ :خب حالا کجاست این مادمازل
کوک:فک کنم رفته دعوا
تهیونگ :چییییی:/
کوک:گروه وارثان لی رو که میشناسی با نوه شون مینهو قراره در بیفته... و ایشون تو محوطه هستن
تهیونگ :شتتت نباید این اتفاق بیفته ممنون هیونگ فعلاااااا.... با دو رفتم که جلشو بگیرم اگه کت کاری کنن چی؟ واي نه خیلی بد میشه.... دیدمش که به یه درخت چسبیده بود حواست مینهو رو بزنه که دستشو گرفتم و از بین اونا کشیدمش بیرون..........
معلومه داری چیکار می کنی؟
+آره خوب می دونم دارم چیکار مزاحم نشو
مینهو :تهیونگ با این دختره نسبتی داری؟.... یئون نگفته بودی ددی پسندی
تهیونگ :یه کلمه دیگه حرفی بینتون ردو بدل شه خودم حساب تک تک تون رو میرسم فهميدین چی میگم؟.... اونا تایید کردن و رفتن ولی یئون ساکت موند... نشندی چی گفتم
+هاع منو جلو اونا ضایع کرده بود توقع داشت جوابشم بدم مچ دستمو از تو دستش آزاد کردم و به طرف در خروجی حرکت کردم
(علامت تهیونگ _)
_دارم باهات حرف میزنم یئون کجا واسه خودت میری
+بازم هیچی نگفتم
_ماشین از این طرفه ها نه اون طرف
+به اون طرفی که گفت نرفتم
_خیلی خب پس نمیشه با تو عین آدم حرف زد.... کیفشو از پشت گرفتم و به سمت خودم کشیدمش تعادلش رو از دست داده بود و همون لحظه کار خودمو کردم و بغلش کردم و بردمش سمت ماشین
+یاااااا گفتم بزارم پایین خودت می دونی اهل تلافی کردنم پس بزارم پایین
_جوابشو ندادم تا رسیدیم به ماشین و گذاشتمش رو صندلی و خودمم نشستم و درو قفل کردم که فرار نکنه...... ببینم تو مشکلت چیه؟ ها؟
+ببین جناب عمو تو از هیچی خبر نداشتی خب نمی دونی اونا تو کلاس پشت سر من حرف میزدن و خندیدن خودم اومدم حسابشون رو برسم که تو رسیدی بعدش بهم متلک انداختن که چی ها ها فک کردن من یکی مثل تو بداخلاق رو به عنوان بوی فرند خودم که چی بگم اونم ددی؟... بعد تو چیکار کردی نه جواب بی ادبی شون رو دادی نه گذاشتی من ادبشون کنم
_ میراث خانواده لی رو می خواستی بزنی نه
+عا مگه چیه اون که هیچی اگه الان حرکت نکنی جاش تو رو میزنما
_خیلی خب خیلی خب راستی اصلش اومدم بریم خرید
کامنت 🙂؟
تهیونگ : باید میرفتم دنبال یئون که بعدش بریم خرید چون خیلی لباس برا خودش نیاورده بودو قرار بود اینجا خرید کنه رفتم دانشگاه و رسیدم دم درش که کوک رو دیدم.... های هیونگ یئون رو ندیدی؟ راستی همکلاسین؟
کوک : به آقای کیم تهیونگ معروف ریئس شرکت kt میبنم که اومدن دنبال... عه ولش کن الان اون لقبه براش زوده... آره همکلاسیم اصلا نگم براتون خانم غوغا کردن روز اول اون از دخترایی که حسودی میکردن بهش فک کن یئون رو با تو ببینن چی میشه
تهیونگ :خب حالا کجاست این مادمازل
کوک:فک کنم رفته دعوا
تهیونگ :چییییی:/
کوک:گروه وارثان لی رو که میشناسی با نوه شون مینهو قراره در بیفته... و ایشون تو محوطه هستن
تهیونگ :شتتت نباید این اتفاق بیفته ممنون هیونگ فعلاااااا.... با دو رفتم که جلشو بگیرم اگه کت کاری کنن چی؟ واي نه خیلی بد میشه.... دیدمش که به یه درخت چسبیده بود حواست مینهو رو بزنه که دستشو گرفتم و از بین اونا کشیدمش بیرون..........
معلومه داری چیکار می کنی؟
+آره خوب می دونم دارم چیکار مزاحم نشو
مینهو :تهیونگ با این دختره نسبتی داری؟.... یئون نگفته بودی ددی پسندی
تهیونگ :یه کلمه دیگه حرفی بینتون ردو بدل شه خودم حساب تک تک تون رو میرسم فهميدین چی میگم؟.... اونا تایید کردن و رفتن ولی یئون ساکت موند... نشندی چی گفتم
+هاع منو جلو اونا ضایع کرده بود توقع داشت جوابشم بدم مچ دستمو از تو دستش آزاد کردم و به طرف در خروجی حرکت کردم
(علامت تهیونگ _)
_دارم باهات حرف میزنم یئون کجا واسه خودت میری
+بازم هیچی نگفتم
_ماشین از این طرفه ها نه اون طرف
+به اون طرفی که گفت نرفتم
_خیلی خب پس نمیشه با تو عین آدم حرف زد.... کیفشو از پشت گرفتم و به سمت خودم کشیدمش تعادلش رو از دست داده بود و همون لحظه کار خودمو کردم و بغلش کردم و بردمش سمت ماشین
+یاااااا گفتم بزارم پایین خودت می دونی اهل تلافی کردنم پس بزارم پایین
_جوابشو ندادم تا رسیدیم به ماشین و گذاشتمش رو صندلی و خودمم نشستم و درو قفل کردم که فرار نکنه...... ببینم تو مشکلت چیه؟ ها؟
+ببین جناب عمو تو از هیچی خبر نداشتی خب نمی دونی اونا تو کلاس پشت سر من حرف میزدن و خندیدن خودم اومدم حسابشون رو برسم که تو رسیدی بعدش بهم متلک انداختن که چی ها ها فک کردن من یکی مثل تو بداخلاق رو به عنوان بوی فرند خودم که چی بگم اونم ددی؟... بعد تو چیکار کردی نه جواب بی ادبی شون رو دادی نه گذاشتی من ادبشون کنم
_ میراث خانواده لی رو می خواستی بزنی نه
+عا مگه چیه اون که هیچی اگه الان حرکت نکنی جاش تو رو میزنما
_خیلی خب خیلی خب راستی اصلش اومدم بریم خرید
کامنت 🙂؟
۲۶.۹k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.