توت فرنگی *p²⁰ *end
توت فرنگی *p²⁰ *end
کوک پیش تهیون بود د تهیون. هم کم کم داشت بیدار میشد. شب شده بود راستی
ته: کوک؟
کوک: جانم فدات شم خوبی؟ درد نداری؟ چیزی میخوای؟
ته: چرا درد که دارم، ریکو و هیکو کجاس ؟
کوک: ریکو خانم که خواب هستن فعلا، ولی هیکو پیش جیهوپه و فکر نمیکنم که بیدار باشه!
ته: ریکو رو بیار ... تروخدا!
کوک: خیلی خوب باشه.
کوک رفت بیرون از اتاق.
جیمین: ته بیدار شد؟
کوک: آره، میخواد ریکو رو ببینه!
جیمین: پس بیا بگیرش، جونم، جونم فدات شه عمو!
کوک: سلام دختر بابا، بیا اینجا ببینم.
و رفت داخل اتاق.
کوک: بیا اینم دخمل کوچولومون.
ته: آخی چقدر کوچیکه، قبول داری که از هیکو کوچولو تره؟
کوک: آره، یادمه بابا هیکو انقدر بزرگ بود که به زور اومد بیرون از اون..
ته: خدایا این دوباره شروع کرد.
کوک: خیلی خوب باشه.
ریکو: اووونگ...اونگگگگ.
ته: کوک داره گریه میکنه!
کوک: باید بهش شیر بدی!
ته: ولی این خیلی ریزه یهو سر نخوره از دستم!
کوک: نه فدات شم من.
ته لباسش و بالا داد و نیپلش و کرد توی دهن کوچولوی دخترش و اونم شیر میخورد.
پایان،
کوک پیش تهیون بود د تهیون. هم کم کم داشت بیدار میشد. شب شده بود راستی
ته: کوک؟
کوک: جانم فدات شم خوبی؟ درد نداری؟ چیزی میخوای؟
ته: چرا درد که دارم، ریکو و هیکو کجاس ؟
کوک: ریکو خانم که خواب هستن فعلا، ولی هیکو پیش جیهوپه و فکر نمیکنم که بیدار باشه!
ته: ریکو رو بیار ... تروخدا!
کوک: خیلی خوب باشه.
کوک رفت بیرون از اتاق.
جیمین: ته بیدار شد؟
کوک: آره، میخواد ریکو رو ببینه!
جیمین: پس بیا بگیرش، جونم، جونم فدات شه عمو!
کوک: سلام دختر بابا، بیا اینجا ببینم.
و رفت داخل اتاق.
کوک: بیا اینم دخمل کوچولومون.
ته: آخی چقدر کوچیکه، قبول داری که از هیکو کوچولو تره؟
کوک: آره، یادمه بابا هیکو انقدر بزرگ بود که به زور اومد بیرون از اون..
ته: خدایا این دوباره شروع کرد.
کوک: خیلی خوب باشه.
ریکو: اووونگ...اونگگگگ.
ته: کوک داره گریه میکنه!
کوک: باید بهش شیر بدی!
ته: ولی این خیلی ریزه یهو سر نخوره از دستم!
کوک: نه فدات شم من.
ته لباسش و بالا داد و نیپلش و کرد توی دهن کوچولوی دخترش و اونم شیر میخورد.
پایان،
۴.۰k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.