my dumb cousin " pt ¹⁶ "
پسرعموی خنگ من🐛🔫
پارت شونزدهم.
-قبل اینکه شروع بکنیم یه چیزی رو بگم؛
شاید برای بعضیاتون سوال شده باشه ک چرا ا.ت با اینکه مدرسه میره ولی این دوروز و نرفت..
چون تعطیل بود..حتما میدونید که تو خارج شنبه ها و یکشنبه ها کلا تعطیل..مثل پنجشنبه جمعه خودمون🌚
گفتم بهتون بگم دیگه🐛✨️
"روی نیمکت چوبی نشسته بودم؛
صدای موج...آرامش خاصی داشت.
واقعا به یکم آرامش نیاز داشتم
جونگکوک راست میگه،انقد تو خونه موندم و کپیدم ترشیدم..🌚
مطمئنم الان بابام بیشتر از همه نگرانمه..
ک نکنه اون کیم منو ببینه و با خودش ببره عمارتش..هه
ی دسته گلی از اون دور نظرمو جلب کرد..
از روی نیمکت بلند شدم و به سمتش قدم برداشتم،
دسته گل و از روی زمین برداشتم و نگاهی بهش انداختم..یکم خیس شده بود.
گلای رز قرمزی داشت..خیلی زیبا بود!
از دماغ عزیز کمک گرفتم و یکم بوش کردم..
وای..چقد خوشبوانن~
ی برگه ای لای گلا بود..برگه رو برداشتم و شروع به خوندن کردم..
قیسمَت نَمیشِه اینگار
دست تورا بگیرم
برای آخرین بار
برای تو بمیرممم...💀
"این چیه دیگه...
داشتم همینجوری با خودم حرف میزدم که یکی از پشت محکم بغلم کرد" :
یااااا مسیح(بلند)
؟ : بلاخره پیداتت کردمم
"صداش آشنا بود..برگشتم ببینم کیه..وای..وای..خدایا منو محو کن" :
تو منو از کجا پیدا کردییی جونگکوکک~
کوک: اینو ولش..تو چرا تا این ساعت بیرونییی
ا.ت: چیه نگرانم شدی..
کوک: کی؟..من؟..اونم نگران تو؟..خیلی بامزه ای..(اینو همش ی عزیز بهم میگه..بامزه بود و فلان فلان🗿)
ا.ت: آها..پس تو چرا دنبالم میگشتی؟
کوک: چون بابام گفت اگه دنبالت نرم و پیدات نکنم اجازه نمیده ک پس فردا برم واسه بازی و واسه ی یه هفته همه کارتامو مسدود میکنه..
ا.ت: خاک تو سرت..بعد به من میگی ترشیده..اندازه گاوی برو کار کن خب..
کوک: (چشم غره)..
کوک: این چیه تو دستت..؟
ا.ت: این؟..عاا دسته گله دیگه.. لب دریا پیداش کردم..
کوک: عوم..باشه بیا بریم خونه
"قبل اینکه بره دستشو کشیدم به طرف خودم"
کوک: چیزی شده..؟
ا.ت: میگم..میخوای امشب..چیزه ولش..
کوک: کــ'صخلی؟
ا.ت: عیش..زیاد حرف نزن بیا بریم خونه
کوک: هوم بیا..
پارت ۱۶ نبود..میخواستم تو پارت ۱۷ ی توضیحی و بهتون بدم وای..چقد من کــ'صخلم..
پارت شونزدهم.
-قبل اینکه شروع بکنیم یه چیزی رو بگم؛
شاید برای بعضیاتون سوال شده باشه ک چرا ا.ت با اینکه مدرسه میره ولی این دوروز و نرفت..
چون تعطیل بود..حتما میدونید که تو خارج شنبه ها و یکشنبه ها کلا تعطیل..مثل پنجشنبه جمعه خودمون🌚
گفتم بهتون بگم دیگه🐛✨️
"روی نیمکت چوبی نشسته بودم؛
صدای موج...آرامش خاصی داشت.
واقعا به یکم آرامش نیاز داشتم
جونگکوک راست میگه،انقد تو خونه موندم و کپیدم ترشیدم..🌚
مطمئنم الان بابام بیشتر از همه نگرانمه..
ک نکنه اون کیم منو ببینه و با خودش ببره عمارتش..هه
ی دسته گلی از اون دور نظرمو جلب کرد..
از روی نیمکت بلند شدم و به سمتش قدم برداشتم،
دسته گل و از روی زمین برداشتم و نگاهی بهش انداختم..یکم خیس شده بود.
گلای رز قرمزی داشت..خیلی زیبا بود!
از دماغ عزیز کمک گرفتم و یکم بوش کردم..
وای..چقد خوشبوانن~
ی برگه ای لای گلا بود..برگه رو برداشتم و شروع به خوندن کردم..
قیسمَت نَمیشِه اینگار
دست تورا بگیرم
برای آخرین بار
برای تو بمیرممم...💀
"این چیه دیگه...
داشتم همینجوری با خودم حرف میزدم که یکی از پشت محکم بغلم کرد" :
یااااا مسیح(بلند)
؟ : بلاخره پیداتت کردمم
"صداش آشنا بود..برگشتم ببینم کیه..وای..وای..خدایا منو محو کن" :
تو منو از کجا پیدا کردییی جونگکوکک~
کوک: اینو ولش..تو چرا تا این ساعت بیرونییی
ا.ت: چیه نگرانم شدی..
کوک: کی؟..من؟..اونم نگران تو؟..خیلی بامزه ای..(اینو همش ی عزیز بهم میگه..بامزه بود و فلان فلان🗿)
ا.ت: آها..پس تو چرا دنبالم میگشتی؟
کوک: چون بابام گفت اگه دنبالت نرم و پیدات نکنم اجازه نمیده ک پس فردا برم واسه بازی و واسه ی یه هفته همه کارتامو مسدود میکنه..
ا.ت: خاک تو سرت..بعد به من میگی ترشیده..اندازه گاوی برو کار کن خب..
کوک: (چشم غره)..
کوک: این چیه تو دستت..؟
ا.ت: این؟..عاا دسته گله دیگه.. لب دریا پیداش کردم..
کوک: عوم..باشه بیا بریم خونه
"قبل اینکه بره دستشو کشیدم به طرف خودم"
کوک: چیزی شده..؟
ا.ت: میگم..میخوای امشب..چیزه ولش..
کوک: کــ'صخلی؟
ا.ت: عیش..زیاد حرف نزن بیا بریم خونه
کوک: هوم بیا..
پارت ۱۶ نبود..میخواستم تو پارت ۱۷ ی توضیحی و بهتون بدم وای..چقد من کــ'صخلم..
۱۱.۵k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.