سناریو قاتل وحشی (part number five)
دید راوی:
&چند لحظه بعد&
جوگو(ولی نباید بزاریم جادوگرای جوجوتسو صورت تومونه رو ببینن چون اگه لو بره همه از جمله ایتادوری می افتن به جونش)
ماهیتو(اینم حرفیه)
تومونه(اما خب اونقدراهم اهمیتی نداره خودم یه کاریش میکنم)
گتو(به هر حال تومونه تو نباید شناسایی بشی
اگرم شدی هیچ وقت نباید با ایتادوری رو در رو بشی چون ممکنه اوضاع خیلی بهم بریزه و خودت میدونی جادوگرای جوجوتسو و حتی ما داریم سعی میکنیم تا حد ممکن کاری کنیم که یوجی ایتادوری باهات درگیر نشه)
چوسو( و همینطور تو نسبت به بقیه مون سریع و فرز تری و تقریبا همه روت حساب کردیم)
ماهیتو( هدف اصلی ما کشتن ساتوروعه و به احتمال زیاد یوجی و ساتورو با همدیگه نباشن
پس اگه بقیه برن سراغ بقیه جادوگرا تومونه میتونه تنهایی کار ساتورو رو تموم کنه)
تومونه(اینو خوب اومدی)
گتو( فکر همه چی ردیفه نقشه رو تو آخرای ژوئن عملی میکنیم)
ماهیتو(پس منم دیگه میرم)
تومونه(کجا؟)
ماهیتو(توهم باهام بیا میریم خونه)
دید تومونه:
دیدم ماهیتو بلند شده و کم کم داشت دور میشد
سریع وایسادم و دویدم سمتش
تومونه(باشه منم میام)
تو راه که داشتیم قدم میزدیم
هر از گاهی بهش نگاه میکردم دست خودم نبود ولی نمیتونستم ازش چشم بردارم
دیدم آروم دستمو گرفته
سرمو به بازوش چسبوندم
دید راوی*دوباره😂*:
&دو ساعت بعد&
تومونه رو مبل نشسته بود ماهیتو هم کنارش
ماهیتو (هوی تومونه)
تومونه(هوم)
ماهیتو(ما خیلی وقته بیکار نشستیم بیا یه کاری بکنیم)
تومونه(مثلا....؟)
شیطنت از صورت ماهیتو میبارید و لبخند بزرگی زد
ماهیتو(میدونی دلم واسه چی تنگ شده)
تومونه(واسه چه چیزی؟)*کمی استرسی😧*
ماهیتو تومونه رو هولش داد و خوابوندش رو مبل و روش خیمه زد
سرشو آورد پایین و گردن تومونه رو محکم گاز گرفت تا حدی که از گردن تومونه خون اومد
ماهیتو هم نتونست جلو خودشو بگیره خونشو لیس زد
ماهیتو(خیلی شیرینه...)
تومونه(میشه نکنی؟)*ترسیده*
ماهیتو(چیشیده فرشته کوچولو؟خوشت نمیاد مگه نه؟ولی تازه داره به من خوش میگذره)
ماهیتو شروع به بوسیدن لبای تومونه کرد
خواست زبونشو وارد دهنش کنه که تومونه مقاومت کرد
ماهیتو(دهنتو باز کن وگرنه ادامه میدم)*نیشخند*
ماهیتو دوباره خم شد و لبای تومونه رو گاز گرفت تومونه دیگه نفسش بند اومده بود نتونست مقاومت کنه
ماهیتو زبونشو وارد دهنش تومونه کرد و فشارش داد
بعد چند لحظه ازش جدا شد
تومونه هم حسابی لباش کبود شده
تومونه(حالا ممنون میشم اگه از روم بلند شی)
ماهیتو با خنده کنار کشید و به مبل تکیه داد
ماهیتو(خیلی وقت بود این کارو نکرده بودم)
بعدشم بلندتر خندید
تومونه(نخند😑)
ببخشید اگه بد شد بار اولمه اینجوری سناریو مینویسم😅
جانه💙🩵💙🩵💙🩵💙🩵💙🩵💙🩵💙🩵
&چند لحظه بعد&
جوگو(ولی نباید بزاریم جادوگرای جوجوتسو صورت تومونه رو ببینن چون اگه لو بره همه از جمله ایتادوری می افتن به جونش)
ماهیتو(اینم حرفیه)
تومونه(اما خب اونقدراهم اهمیتی نداره خودم یه کاریش میکنم)
گتو(به هر حال تومونه تو نباید شناسایی بشی
اگرم شدی هیچ وقت نباید با ایتادوری رو در رو بشی چون ممکنه اوضاع خیلی بهم بریزه و خودت میدونی جادوگرای جوجوتسو و حتی ما داریم سعی میکنیم تا حد ممکن کاری کنیم که یوجی ایتادوری باهات درگیر نشه)
چوسو( و همینطور تو نسبت به بقیه مون سریع و فرز تری و تقریبا همه روت حساب کردیم)
ماهیتو( هدف اصلی ما کشتن ساتوروعه و به احتمال زیاد یوجی و ساتورو با همدیگه نباشن
پس اگه بقیه برن سراغ بقیه جادوگرا تومونه میتونه تنهایی کار ساتورو رو تموم کنه)
تومونه(اینو خوب اومدی)
گتو( فکر همه چی ردیفه نقشه رو تو آخرای ژوئن عملی میکنیم)
ماهیتو(پس منم دیگه میرم)
تومونه(کجا؟)
ماهیتو(توهم باهام بیا میریم خونه)
دید تومونه:
دیدم ماهیتو بلند شده و کم کم داشت دور میشد
سریع وایسادم و دویدم سمتش
تومونه(باشه منم میام)
تو راه که داشتیم قدم میزدیم
هر از گاهی بهش نگاه میکردم دست خودم نبود ولی نمیتونستم ازش چشم بردارم
دیدم آروم دستمو گرفته
سرمو به بازوش چسبوندم
دید راوی*دوباره😂*:
&دو ساعت بعد&
تومونه رو مبل نشسته بود ماهیتو هم کنارش
ماهیتو (هوی تومونه)
تومونه(هوم)
ماهیتو(ما خیلی وقته بیکار نشستیم بیا یه کاری بکنیم)
تومونه(مثلا....؟)
شیطنت از صورت ماهیتو میبارید و لبخند بزرگی زد
ماهیتو(میدونی دلم واسه چی تنگ شده)
تومونه(واسه چه چیزی؟)*کمی استرسی😧*
ماهیتو تومونه رو هولش داد و خوابوندش رو مبل و روش خیمه زد
سرشو آورد پایین و گردن تومونه رو محکم گاز گرفت تا حدی که از گردن تومونه خون اومد
ماهیتو هم نتونست جلو خودشو بگیره خونشو لیس زد
ماهیتو(خیلی شیرینه...)
تومونه(میشه نکنی؟)*ترسیده*
ماهیتو(چیشیده فرشته کوچولو؟خوشت نمیاد مگه نه؟ولی تازه داره به من خوش میگذره)
ماهیتو شروع به بوسیدن لبای تومونه کرد
خواست زبونشو وارد دهنش کنه که تومونه مقاومت کرد
ماهیتو(دهنتو باز کن وگرنه ادامه میدم)*نیشخند*
ماهیتو دوباره خم شد و لبای تومونه رو گاز گرفت تومونه دیگه نفسش بند اومده بود نتونست مقاومت کنه
ماهیتو زبونشو وارد دهنش تومونه کرد و فشارش داد
بعد چند لحظه ازش جدا شد
تومونه هم حسابی لباش کبود شده
تومونه(حالا ممنون میشم اگه از روم بلند شی)
ماهیتو با خنده کنار کشید و به مبل تکیه داد
ماهیتو(خیلی وقت بود این کارو نکرده بودم)
بعدشم بلندتر خندید
تومونه(نخند😑)
ببخشید اگه بد شد بار اولمه اینجوری سناریو مینویسم😅
جانه💙🩵💙🩵💙🩵💙🩵💙🩵💙🩵💙🩵
۳۸۵
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.