P12
کوک : بگو
ات : عام خب میتونی راجب هوانگ هیونجین تحقیق کنی؟میدونم درخواست زیادیه ولی لطفاااااااااااااااااااااا(کیوتتت)
با این حرفش دلم اب رف
کوک :برای؟
ات : حالا چرا شو هر وقت ومدی خونه بت میگم تو تحقیق کن
کوک : هعییییییییی باشع چیز راستی ساعت 3:30 عه اماده شو ساعت 4 میام
ات : اوک
×پایان مکالمه×
ویو ات
لباسامو پوشیدوم ارایشم کردمو کارای مربوط رو انجام دادم(اس دو لباس ات)
که ساعت 4 بود و دیدم کوک زنگ و گف بیام پایین
خواستم از در برم بیرون که دو تا بادیگارد نره غول جلومو گرفتن
ات : هوی برو اونور نا نزدم تو دستگاه ادم سازیت!
بادیگارد :خانم لطفا با ادب باشی ارباب گفتن نزاریم برین بیرون
ویو کوک
حدود 5 دیقه ای شده بود که ات نیومده بود پایین رفتم ببینم چخبره که دیدم داره با بادیگاردا دعوا میکنه رفتم یه جا قایم شدم ببینم چیا میگن و دید کامل داشتم
ات : ببین منو نره غول!برو گمشو اونور تا خشتکتو نکشیدم رو سرتتتتتت(عربده)
با عربده ای ات زد یه لحظه زیر پام لرزید پاشمانم ریاخت
بادیگارد : خانم لطفا اروم باشید (عصبی)
ات : هوششششششششششش برا من اخم نکناااااااااااا
بادیگارد خواست بازوی ات و بگیره که ببره داخل که دیگه باید یه سلام و الیک میکردم
رفتم دم گوشش
کوک : هواست هس داری چه گوهی میخوری؟(بم)
ویو ات
این یارو داشت میرفت رو مخم اومد دستمو بگیره که با قیافه و حرف کوک دستو پاشم گم کرد و زانو زد جلوش
ات : کوک؟(تعجب)
کوک : هعب ولکن بیا بریم
همینجوری مونده بودم که از مچ دستم گرفت و برد تو ماشین
ات : کو...کو...کوک؟ م......من (لکنت)
که بردم تو ماشین
کوک : خب
ات: خب به جمالت
کوک :ای درد کجا بریم؟
ات : عامممممممممم خب اول خرید بعدی شهربازی بعدش بستنی بخوریم بعدشم بچرجیم تا گشنمون بشه بعدشم بریم رستوران بعدشم.......
کوک : تموم شد؟
ات : نع نشد هر موقع گفتم بفرما حرف بزن🤡
کوک : د .......
ویو کوک
خواستم حرف بزنم که بهم نزدیک شد و انگشت اشارشو گذاشت رو لبم
ات : هیسسسسسسسسسسسس هر موقع گفتم بفرما
حدود 20 دقیقه ای ات داشت با خودش کلجار میرفت که بعد بریم اونجا بعد بریم اینجا
ات : و اره بعدم بریم خونه خب بفرما
کوک:...................
ات : عام خب میتونی راجب هوانگ هیونجین تحقیق کنی؟میدونم درخواست زیادیه ولی لطفاااااااااااااااااااااا(کیوتتت)
با این حرفش دلم اب رف
کوک :برای؟
ات : حالا چرا شو هر وقت ومدی خونه بت میگم تو تحقیق کن
کوک : هعییییییییی باشع چیز راستی ساعت 3:30 عه اماده شو ساعت 4 میام
ات : اوک
×پایان مکالمه×
ویو ات
لباسامو پوشیدوم ارایشم کردمو کارای مربوط رو انجام دادم(اس دو لباس ات)
که ساعت 4 بود و دیدم کوک زنگ و گف بیام پایین
خواستم از در برم بیرون که دو تا بادیگارد نره غول جلومو گرفتن
ات : هوی برو اونور نا نزدم تو دستگاه ادم سازیت!
بادیگارد :خانم لطفا با ادب باشی ارباب گفتن نزاریم برین بیرون
ویو کوک
حدود 5 دیقه ای شده بود که ات نیومده بود پایین رفتم ببینم چخبره که دیدم داره با بادیگاردا دعوا میکنه رفتم یه جا قایم شدم ببینم چیا میگن و دید کامل داشتم
ات : ببین منو نره غول!برو گمشو اونور تا خشتکتو نکشیدم رو سرتتتتتت(عربده)
با عربده ای ات زد یه لحظه زیر پام لرزید پاشمانم ریاخت
بادیگارد : خانم لطفا اروم باشید (عصبی)
ات : هوششششششششششش برا من اخم نکناااااااااااا
بادیگارد خواست بازوی ات و بگیره که ببره داخل که دیگه باید یه سلام و الیک میکردم
رفتم دم گوشش
کوک : هواست هس داری چه گوهی میخوری؟(بم)
ویو ات
این یارو داشت میرفت رو مخم اومد دستمو بگیره که با قیافه و حرف کوک دستو پاشم گم کرد و زانو زد جلوش
ات : کوک؟(تعجب)
کوک : هعب ولکن بیا بریم
همینجوری مونده بودم که از مچ دستم گرفت و برد تو ماشین
ات : کو...کو...کوک؟ م......من (لکنت)
که بردم تو ماشین
کوک : خب
ات: خب به جمالت
کوک :ای درد کجا بریم؟
ات : عامممممممممم خب اول خرید بعدی شهربازی بعدش بستنی بخوریم بعدشم بچرجیم تا گشنمون بشه بعدشم بریم رستوران بعدشم.......
کوک : تموم شد؟
ات : نع نشد هر موقع گفتم بفرما حرف بزن🤡
کوک : د .......
ویو کوک
خواستم حرف بزنم که بهم نزدیک شد و انگشت اشارشو گذاشت رو لبم
ات : هیسسسسسسسسسسسس هر موقع گفتم بفرما
حدود 20 دقیقه ای ات داشت با خودش کلجار میرفت که بعد بریم اونجا بعد بریم اینجا
ات : و اره بعدم بریم خونه خب بفرما
کوک:...................
۱.۹k
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.