(افروتیته من)
پارت: ۳
-خدایا، حالا من بدبخت چیکار کنمــــــ╥﹏╥ چجوری خرج خودمو دربیارم که گشنه نمونــــــــم
گریه های الکیم رو با دیدن زنش خانم سولبی شدت دادم:
-خدایا من چیکار کنم، توی عمرم خواستم یه پرونده رو درست حل کنم که اونم نشدಥ_ಥ
خانم سولبی با تعجب اومد سمتم:
-چیشده دخترم؟
عر زدنم رو شدت دادم(Ω Д Ω)
-رئیس جونگ میخواد من کارتن خواب بشم
-مگه من مردم، الان حسابش رو میرسم
دستم رو گرفت و برد داخل
-آهای سئونگ کجایی؟
رئیس جونگ اومد بیرون
-ای بابا از جون من-- هاع عزیزم؟
خانم سولبی با جارویی که اومدنی از تو راهرو برداشته بود زد تو کمر رئیس جونگᐠ( ᐛ )ᐟ
-عزیزم و درد و کوفت زهرمار ، میخوای دختر دسته گل مردم رو کارتن خواب کنی؟
رئیس جونگ از ترسه اینکه دوباره کوتک نخوره پشت صندلی قایم شد
-نه عزیزم این چه حرفیهಥ_ಥ
-پس چرا پرونده رو حل نمیکنی؟
-پرونده اش یکم بچه گون--
خانم سولبی با جارو زد تو سر رئیس جونگ
-حرف اضافی نزن(๑•̀д•́๑)
رئیس جونگ درحالی که سرش رو گرفته بود تا دوباره تو سری نخوره فرار کرد
-مگه قرار نبود بریم ژاپن؟
-نمیتونم ببینم دختر مردم اینجوری ناراحته پس کنسله
-چی؟ من کلی برنامه ریزی--
-کتک میخوای؟
-نهಥ_ಥ
-پس ساکت
خانم سولبی نفس عمیقی کشید و جارو رو گذاشت زمین و موقع رفتن از اتاق بهم چشمکی زد(ˊ˘ˋ*)
رفتم پیش رئیس جونگ
-الان دیگه نمیتونی مقاومت کنی(´ω`)
-یعنی همتون دست به دست هم دادید تا منو زنده به گور کنید،(눈‸눈)
-خدایا، حالا من بدبخت چیکار کنمــــــ╥﹏╥ چجوری خرج خودمو دربیارم که گشنه نمونــــــــم
گریه های الکیم رو با دیدن زنش خانم سولبی شدت دادم:
-خدایا من چیکار کنم، توی عمرم خواستم یه پرونده رو درست حل کنم که اونم نشدಥ_ಥ
خانم سولبی با تعجب اومد سمتم:
-چیشده دخترم؟
عر زدنم رو شدت دادم(Ω Д Ω)
-رئیس جونگ میخواد من کارتن خواب بشم
-مگه من مردم، الان حسابش رو میرسم
دستم رو گرفت و برد داخل
-آهای سئونگ کجایی؟
رئیس جونگ اومد بیرون
-ای بابا از جون من-- هاع عزیزم؟
خانم سولبی با جارویی که اومدنی از تو راهرو برداشته بود زد تو کمر رئیس جونگᐠ( ᐛ )ᐟ
-عزیزم و درد و کوفت زهرمار ، میخوای دختر دسته گل مردم رو کارتن خواب کنی؟
رئیس جونگ از ترسه اینکه دوباره کوتک نخوره پشت صندلی قایم شد
-نه عزیزم این چه حرفیهಥ_ಥ
-پس چرا پرونده رو حل نمیکنی؟
-پرونده اش یکم بچه گون--
خانم سولبی با جارو زد تو سر رئیس جونگ
-حرف اضافی نزن(๑•̀д•́๑)
رئیس جونگ درحالی که سرش رو گرفته بود تا دوباره تو سری نخوره فرار کرد
-مگه قرار نبود بریم ژاپن؟
-نمیتونم ببینم دختر مردم اینجوری ناراحته پس کنسله
-چی؟ من کلی برنامه ریزی--
-کتک میخوای؟
-نهಥ_ಥ
-پس ساکت
خانم سولبی نفس عمیقی کشید و جارو رو گذاشت زمین و موقع رفتن از اتاق بهم چشمکی زد(ˊ˘ˋ*)
رفتم پیش رئیس جونگ
-الان دیگه نمیتونی مقاومت کنی(´ω`)
-یعنی همتون دست به دست هم دادید تا منو زنده به گور کنید،(눈‸눈)
۳.۶k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.