وقتی که مجبوری......
داشتم از خیابون رد میشدم که دیدم یه ماشین داشت میخورد بهم که دیدم چیزی نشد یهو راننده پیاده شد دیدم جیمینه(جیمین داداشتونه)علامت جیمین*
*ات اینجا چیکار میکنی؟؟
+جیمین(شما کلا با بغض حرف میزنی)
*چیشده که آبجی کوچیکم اینجوری بشه؟
+جیمین تهیونگ
*تهیونگ چی؟؟
+تهیونگ منو از خونه بیرون انداخت
*خب برای چی؟؟
+برای اینکه بچه ی دختر دوست نداره(اینجا میزنید زیر گریه)
*(بغلت میکنه)ایرادی نداره ما باهم این کوشولو رو بزرگ میکنیم
+ول....ولی تهیونگ چی؟
*اون کاره اشتباه کرده تقصیره تو نیس هرموقع پشیمون شد میاد معذرت خواهی میکنه
+باشه
*الانم سوار سو بریم خونه ی من
+باشه اوپا(کیوت)
*آخ نکن قلبم ضعیفهه
+باشه بابا بریم(با خنده)
*(خنده)
رفتین سوار ماشین شدین و رفتین خونه ی جیمین
رفتی تو اتاق خودت خوابیدی(شما قبل ازدواج با جیمین زندگی میکردین)
ساعت ۱۲:۰۰ شب
ویو ته
واییی دارم میمیرم نباید باهاش اینجوری حرف میزدم
آخه چرا اینکارو کردی تهیونگگگ
پاشدم رفتم سوار ماشین شدم
داشتم خیابونارو میگشتم که دیدم نیس انگار غیب شده یهو یادم اومد آره شاید خونه ی جیمینه
رفتم خونه ی جیمین زنگو زدم جیمین اومد جلوی در
*براچی اومدی؟؟
_ات اینجاس؟
*نه
خواست درو ببنده که نذاشتم درو هل دادم رفتم تو
رفتم سمت اتاق ات درو باز کردم دیدم خوابه رفتم کنارش نشستم موهاشو نوازش کردم
_خوشگلم نمیخوای بیدار شی؟؟
کم کم چشاتو باز میکنی
+ته.....تهیونگ
_جونم
+تو.....تو اینجا چیکار میکنی
_اومدم دنبالت تا بریم خونه
+من نمیام
_چی چرا؟
+چون میگی باید سقطش کنم ولی من نمیخوامم
_پارک ات منم گفتم سقطش میکنی و بازم حامله میشی
گریه میکنی
+نمیخوام..... نمیخوام تهیونگ
_باید بخوای
+نمیتونم تهیونگ....نمیتونم
_یکاری نکن خودم سقطش کنم
+تهیونگ؟
_دوتا راه نداره یا سقطش میکنی یا ازم جدا میشی
+چی
_زود باش جواب بده
+تهیو......
_جواب
+خب سقطش میکنم
_آفرین حالا پاشو بریم خونه
+باشه(ناراحت)
+اره من بچه رو سقط کردم اونم بخاطر تهیونگ چون بچه ی دختر دوست نداره هی چی میشه کرد؟؟
معلومه هیچی
تهیونگ هرکاری میکرد من حامله نمیشدم
رفتیم دکتر دکتر گفت من دیگه نمیتونم حامله شم خیلی حسه بدیه
ولی تهیونگ گفت از پرورشگاه میاریم منم قبول کردم و یه پسر خوشگل و گوگلی رو به سرپرستی قبول کردیم و اسمشم گذاشتیم سوهو
پایان
*ات اینجا چیکار میکنی؟؟
+جیمین(شما کلا با بغض حرف میزنی)
*چیشده که آبجی کوچیکم اینجوری بشه؟
+جیمین تهیونگ
*تهیونگ چی؟؟
+تهیونگ منو از خونه بیرون انداخت
*خب برای چی؟؟
+برای اینکه بچه ی دختر دوست نداره(اینجا میزنید زیر گریه)
*(بغلت میکنه)ایرادی نداره ما باهم این کوشولو رو بزرگ میکنیم
+ول....ولی تهیونگ چی؟
*اون کاره اشتباه کرده تقصیره تو نیس هرموقع پشیمون شد میاد معذرت خواهی میکنه
+باشه
*الانم سوار سو بریم خونه ی من
+باشه اوپا(کیوت)
*آخ نکن قلبم ضعیفهه
+باشه بابا بریم(با خنده)
*(خنده)
رفتین سوار ماشین شدین و رفتین خونه ی جیمین
رفتی تو اتاق خودت خوابیدی(شما قبل ازدواج با جیمین زندگی میکردین)
ساعت ۱۲:۰۰ شب
ویو ته
واییی دارم میمیرم نباید باهاش اینجوری حرف میزدم
آخه چرا اینکارو کردی تهیونگگگ
پاشدم رفتم سوار ماشین شدم
داشتم خیابونارو میگشتم که دیدم نیس انگار غیب شده یهو یادم اومد آره شاید خونه ی جیمینه
رفتم خونه ی جیمین زنگو زدم جیمین اومد جلوی در
*براچی اومدی؟؟
_ات اینجاس؟
*نه
خواست درو ببنده که نذاشتم درو هل دادم رفتم تو
رفتم سمت اتاق ات درو باز کردم دیدم خوابه رفتم کنارش نشستم موهاشو نوازش کردم
_خوشگلم نمیخوای بیدار شی؟؟
کم کم چشاتو باز میکنی
+ته.....تهیونگ
_جونم
+تو.....تو اینجا چیکار میکنی
_اومدم دنبالت تا بریم خونه
+من نمیام
_چی چرا؟
+چون میگی باید سقطش کنم ولی من نمیخوامم
_پارک ات منم گفتم سقطش میکنی و بازم حامله میشی
گریه میکنی
+نمیخوام..... نمیخوام تهیونگ
_باید بخوای
+نمیتونم تهیونگ....نمیتونم
_یکاری نکن خودم سقطش کنم
+تهیونگ؟
_دوتا راه نداره یا سقطش میکنی یا ازم جدا میشی
+چی
_زود باش جواب بده
+تهیو......
_جواب
+خب سقطش میکنم
_آفرین حالا پاشو بریم خونه
+باشه(ناراحت)
+اره من بچه رو سقط کردم اونم بخاطر تهیونگ چون بچه ی دختر دوست نداره هی چی میشه کرد؟؟
معلومه هیچی
تهیونگ هرکاری میکرد من حامله نمیشدم
رفتیم دکتر دکتر گفت من دیگه نمیتونم حامله شم خیلی حسه بدیه
ولی تهیونگ گفت از پرورشگاه میاریم منم قبول کردم و یه پسر خوشگل و گوگلی رو به سرپرستی قبول کردیم و اسمشم گذاشتیم سوهو
پایان
۱۰.۶k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.