من دیگه عادت کردم به اینکه ببینم و به روی خودم نیارم!!
من دیگه عادت کردم به اینکه ببینم و به روی خودم نیارم!!
به اینکه کلی با ذوق و شوق تایپ کنم و تو هیچ عکس العملی نشون ندی!!
به اینکه از دور ببینم و تو خودم بریزم، هردفعه بشکنم و هیچی نگم؛
عادت کردم...
صبحی جنازه ای در گوشه ی اتاق ۱۲ متری ام پیدا میشود
که روز ها از مرگش گذشته بود!
به اینکه کلی با ذوق و شوق تایپ کنم و تو هیچ عکس العملی نشون ندی!!
به اینکه از دور ببینم و تو خودم بریزم، هردفعه بشکنم و هیچی نگم؛
عادت کردم...
صبحی جنازه ای در گوشه ی اتاق ۱۲ متری ام پیدا میشود
که روز ها از مرگش گذشته بود!
۶.۶k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.