read my ill luck(پارت ۵)
پوکر میگم و دمر دراز میکشم و سرمو تو مالفه رو تختم فرو میکنم.
با حس نگاه تیزش بر می گردم و وقتی میبینم نگاهش کجاست داد میزنم:
-برو بیرون منحرففف!به بوت من نگاه نکننن!برو بیروووون!
لگدی به پهلوش میزنم و خودمو جمع میکنم گوشه تخت.
پوکر بهم زل میزنه:
-چرا اینجوری میکنی هیونگ؟من که کاری نکردم.
تهیونگ درون: به جیبوتی تجاوز شده!آژیر خطر بنوازید.
هوسوک درون: نواختن زنگ خطر~
یونگی درون:احمقا زنگ خطرو نمینوازن،میزنن!
-هیونگ؟کجایی؟
سرش جیغ میزنم:
-من همینجام ولی تو نباید اینجا باشی.بیروووون!
بلند میشه و مالفه رو میندازه رو صورتم:
-ان قدر جیغ میزنی کسی نمی گیردت هیونگ.
با حرص از زیر مالفه داد میزنم:
-از خداتم باشه!!!!
مالفه رو پرت میکنم وسط اتاق و با نیشخند جونگ کوک مواجه میشم.
-عه..؟از خدام باشه هیونگ؟مشکلی نیست!
حس میکنم داغ شدم.لگدی به پاش میزنم:
-برو برو برو.
با خنده میره بیرون.سرمو محکم میکوبم به دیوار:
-از همه متنفرم.
و حتی نمیدونم منظورم کیاست ولی از اینکه نامجون و کوک بین اونان مطمعنم.
چنگالمو پرت میکنم تو بشقاب:
-من نمیام.کلی درس دارم.
آپا جین بدون اینکه نگام کنه میگه:
-میای.و اینکه تو نه دانشگاه میری نه مدرسه.
یکم فکر میکنم:
-خب...کار دارم.
-تو بیکار ترین آدم کره زمینی.
سرشو میاره باال و جدی نگام میکنه:
-ما میریم مسافرت. خانوادگی!
اعتراض میکنم:
-اینا خانواده من نیستن.
دستشو میکوبه به میز:
-بسه دیگه!
نامجون مچ دست آپا رو میگیره:
-اشکالی نداره جینی.
اما آپا توجه نمیکنه:
-جیمین!اتاقت!
دهنم باز میمونه:
-من سن خر مش غلامو دارم!نمیتونی منو بفرستی تو اتاقم!
-تو-اتا-قت!دیگه تکرار نمیکنم
همونطور که پاهامو عمدی محکم به زمین میکوبم میرم سمت پله ها.
-کیوت!
سر جونگ کوک داد میزنم:
-کیوت باباته!
بعد که میفهمم چی گفتم و باباش درواقع نامجون،جیغ میزنم:
-ولم کنینننن!
میرم تو اتاقم و درو محکم میبندم.خودمو میندازم تو تختم و بالشتمو محکم بغل میکنم:
-من تحمل یه هفته مسافرت با اون دوتا خروسو ندارم!
تهیونگ درون..
وایستا!
خودشه!
تهیونگ!!!
تا جایی که بدنم امکانشو داره،خودمو میکشم سمت میزم تا موبایلمو بردارم.
متاسفانه جوری میفتم و بین تخت و میزم گیر میکنم،که به حرف معروف یونگی هیونگ
ایمان میارم: همیشه و همه جا به خاطر بیاور فاک هایی در مقابلت سبز خواهند شد که
هرکدام از فاک قبلی فاکی ترند و فاک به تک تکشان!به طرزی فاکی همه مان را به فاک
می دهند!
اگه براتون جالبه،هیونگ همین جمله رو زده به دیوار خونش!
اول سعی میکنم پاهامو بیارم پایین تا از جهنم بین میز و تخت بیام بیرون اما موفق
نمیشم
با حس نگاه تیزش بر می گردم و وقتی میبینم نگاهش کجاست داد میزنم:
-برو بیرون منحرففف!به بوت من نگاه نکننن!برو بیروووون!
لگدی به پهلوش میزنم و خودمو جمع میکنم گوشه تخت.
پوکر بهم زل میزنه:
-چرا اینجوری میکنی هیونگ؟من که کاری نکردم.
تهیونگ درون: به جیبوتی تجاوز شده!آژیر خطر بنوازید.
هوسوک درون: نواختن زنگ خطر~
یونگی درون:احمقا زنگ خطرو نمینوازن،میزنن!
-هیونگ؟کجایی؟
سرش جیغ میزنم:
-من همینجام ولی تو نباید اینجا باشی.بیروووون!
بلند میشه و مالفه رو میندازه رو صورتم:
-ان قدر جیغ میزنی کسی نمی گیردت هیونگ.
با حرص از زیر مالفه داد میزنم:
-از خداتم باشه!!!!
مالفه رو پرت میکنم وسط اتاق و با نیشخند جونگ کوک مواجه میشم.
-عه..؟از خدام باشه هیونگ؟مشکلی نیست!
حس میکنم داغ شدم.لگدی به پاش میزنم:
-برو برو برو.
با خنده میره بیرون.سرمو محکم میکوبم به دیوار:
-از همه متنفرم.
و حتی نمیدونم منظورم کیاست ولی از اینکه نامجون و کوک بین اونان مطمعنم.
چنگالمو پرت میکنم تو بشقاب:
-من نمیام.کلی درس دارم.
آپا جین بدون اینکه نگام کنه میگه:
-میای.و اینکه تو نه دانشگاه میری نه مدرسه.
یکم فکر میکنم:
-خب...کار دارم.
-تو بیکار ترین آدم کره زمینی.
سرشو میاره باال و جدی نگام میکنه:
-ما میریم مسافرت. خانوادگی!
اعتراض میکنم:
-اینا خانواده من نیستن.
دستشو میکوبه به میز:
-بسه دیگه!
نامجون مچ دست آپا رو میگیره:
-اشکالی نداره جینی.
اما آپا توجه نمیکنه:
-جیمین!اتاقت!
دهنم باز میمونه:
-من سن خر مش غلامو دارم!نمیتونی منو بفرستی تو اتاقم!
-تو-اتا-قت!دیگه تکرار نمیکنم
همونطور که پاهامو عمدی محکم به زمین میکوبم میرم سمت پله ها.
-کیوت!
سر جونگ کوک داد میزنم:
-کیوت باباته!
بعد که میفهمم چی گفتم و باباش درواقع نامجون،جیغ میزنم:
-ولم کنینننن!
میرم تو اتاقم و درو محکم میبندم.خودمو میندازم تو تختم و بالشتمو محکم بغل میکنم:
-من تحمل یه هفته مسافرت با اون دوتا خروسو ندارم!
تهیونگ درون..
وایستا!
خودشه!
تهیونگ!!!
تا جایی که بدنم امکانشو داره،خودمو میکشم سمت میزم تا موبایلمو بردارم.
متاسفانه جوری میفتم و بین تخت و میزم گیر میکنم،که به حرف معروف یونگی هیونگ
ایمان میارم: همیشه و همه جا به خاطر بیاور فاک هایی در مقابلت سبز خواهند شد که
هرکدام از فاک قبلی فاکی ترند و فاک به تک تکشان!به طرزی فاکی همه مان را به فاک
می دهند!
اگه براتون جالبه،هیونگ همین جمله رو زده به دیوار خونش!
اول سعی میکنم پاهامو بیارم پایین تا از جهنم بین میز و تخت بیام بیرون اما موفق
نمیشم
۱۸.۱k
۲۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.